کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غلیان کشیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غلیان کشیدن
لغتنامه دهخدا
غلیان کشیدن . [ غ َل ْ / غ ِل ْ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) کشیدن غلیان . رجوع به غلیان شود.
-
واژههای مشابه
-
غليان
دیکشنری عربی به فارسی
کورک , دمل , جوش , التهاب , هيجان , تحريک , جوشاندن , بجوش امدن , خشمگين شدن
-
کوزه غلیان
لغتنامه دهخدا
کوزه غلیان . [ زَ / زِ غ َل ْ / غ ِل ْ ] (اِ مرکب ) رجوع به کوزه قلیان شود.
-
غلیان کردن
لغتنامه دهخدا
غلیان کردن . [غ َل ْ / غ ِل ْ ل َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جوشیدن . غلیان .
-
غلیان شو
لغتنامه دهخدا
غلیان شو. [ غ َل ْ / غ ِل ْ ] (اِ مرکب ) آلتی که بدان کوزه ٔ غلیان را شویند.
-
غلیان کش
لغتنامه دهخدا
غلیان کش . [غ َل ْ / غ ِل ْ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) آنکه غلیان کشد.
-
حرارت غلیان
لغتنامه دهخدا
حرارت غلیان . [ ح َ رَ ت ِ غ َ ل َ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حرارت لازم برای به غلیان آوردن و جوشانیدن یک جسم . (روش تهیه ٔ مواد آلی ص 11).
-
میانه غلیان
لغتنامه دهخدا
میانه غلیان . [ ن َ / ن ِ غ َل ْ ] (اِ مرکب ) جزء چوبین از غلیان که در میان سر (سرقلیان ) و آبگیر (ته قلیان یا کوزه قلیان ) واقع شده است . (از ناظم الاطباء). قسمت چوبی خراطی شده از غلیان که از سوی بالا به سر غلیان متصل شود و از سوی پایین به کوزه ٔغلی...
-
غلیان نی پیچ
لغتنامه دهخدا
غلیان نی پیچ . [ غ َل ْ / غ ِل ْ ن ِ ن َ / ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قسمی حقه که بهندی سطک خوانند. (آنندراج ). غلیانی که بجای نی کوتاه چوبی ، نی پیچ داشته باشد. رجوع به غلیان شود.
-
چای و غلیان
فرهنگ گنجواژه
وسائل رفع خستگی.
-
سرچاق کنی، غلیان/چپق چاق کنی
لهجه و گویش تهرانی
شغل چاق (روشن)کردن وسایل دخانی
-
جستوجو در متن
-
قیلون کشیدن
لهجه و گویش بختیاری
qeylun kašidan غلیان کشیدن.
-
چرس کشیدن
لغتنامه دهخدا
چرس کشیدن . [ چ َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) نوعی بنگ کشیدن . تدخین کردن چرس . دود چرس را بوسیله ٔ چپق یا سیگار یا غلیان کشیدن . حشیش کشیدن . چرس زدن . استعمال چرس کردن . رجوع به چرس و چرسی شود. || کنایه از گیج و منگ بودن . کنایه از بیهوش و بی حواس بو...