کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غله باز دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
غله کوفتن
لغتنامه دهخدا
غله کوفتن . [ غ َل ْ ل َ / ل ِ ت َ ] (مص مرکب ) کوفتن غله . گندم و جو و ارزن و جز آن را کوبیدن . رجوع به غله شود : بکار دهقانی مشغول می بودم . روزی به غله کوفتن مشغول شده بودم ... (انیس الطالبین ص 103).
-
غله بوم
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع - فا. ] (اِمر.) ملک یا مزرعه ای که غله فراوان داشته باشد.
-
غله دان
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع - فا. ] (اِمر.) انبار غله .
-
چشم غله
لغتنامه دهخدا
چشم غله . [ چ َ / چ ِ غ ُ ل ْ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) چشم آغول . چشم آغیل .چشم غره . نگاه خشم آلود. || تهدید. تخویف .رجوع به چشم آغول و چشم آغیل و چشم غله رفتن شود.
-
چشم غله
لغتنامه دهخدا
چشم غله . [ چ َ / چ ِ غ ُل ْ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) چشم آغول . چشم آغیل . چشم غره . نگاه خشم آلود. || تهدید. تخویف . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به چشم آغول و چشم آغیل و چشم غله رفتن شود.
-
غله بوم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] [قدیمی] qallebum ملک یا مزرعهای که بیشتر حاصل آن غله باشد.
-
غله خیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] qallexiz ویژگی مزرعهای که محصول غلۀ آن زیاد باشد.
-
غله دان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] [قدیمی] qalledān انبار غله.
-
غله دان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹غولکدان› [قدیمی] qol[l]edān = قلک: ◻︎ خانهٴ غولند بپردازشان / در غلهدان عدم اندازشان (نظامی۱: ۱۴).
-
غله زار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] [قدیمی] qallezār زمینی که در آن غله بسیار کاشته باشند.
-
granary
انبار غله
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] انباری برای ذخیرۀ غلات بوجاریشده
-
انبار غله
دیکشنری فارسی به عربی
حضيرة , سايلو , کدس
-
غله دان عدم
لغتنامه دهخدا
غله دان عدم . [ غ َل ْ ل َ / ل ِ/ غ َ ل َ / ل ِ ن ِ ع َ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از زمین است که به عربی ارض خوانند. (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا) (فرهنگ رشیدی ) : خانه ز مشت غله پرداخته در غله دان عدم انداخته .نظامی (از فرهنگ رشیدی )...
-
ley farming
تناوب غله - علوفه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] کشت تناوبی خانوادۀ نیامداران بهخصوص یونجههای یکساله و شبدر در تناوب با غلات
-
چشم غله رفتن
لغتنامه دهخدا
چشم غله رفتن . [ چ َ / چ ِ غ ُ ل ْ ل َ / ل ِ رَ ت َ ] (مص مرکب ) چشم غره رفتن . چشم قله رفتن . همان نگه به چشم آغیل کردن باشد. به چشم غضب ، بقصد تهدیددر کسی دیدن . بقصد منع و تهدید بغضب در کسی دیدن .- چشم غله به کسی رفتن ؛ چشم غره به کسی رفتن ؛ بخشم...