کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غلفج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
غلفج
/qalfaj/
معنی
زنبور؛ زنبور سرخ؛ زنبور عسل: ◻︎ چون ز لب نوشم نمیبخشی بتا / همچو غلفج نیش بر جانم مزن (؟: مجمعالفرس: غلفج).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
غلفج
لغتنامه دهخدا
غلفج . [ غ َ ف َ / غ َ ل َ ] (اِ) به معانی غلفچ . (برهان قاطع). رجوع به غلفچ شود.
-
غلفج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹غلفچ› (زیستشناسی) [قدیمی] qalfaj زنبور؛ زنبور سرخ؛ زنبور عسل: ◻︎ چون ز لب نوشم نمیبخشی بتا / همچو غلفج نیش بر جانم مزن (؟: مجمعالفرس: غلفج).
-
جستوجو در متن
-
غلفچ
فرهنگ فارسی معین
(غَ لَ) (اِ.) = غلفج : 1 - زنبور سرخ ، زنبور عسل . 2 - زلو، زالو.
-
ابوخشرم
لغتنامه دهخدا
ابوخشرم . [ اَ خ َ رَ ] (ع اِ مرکب ) زنبور. (مهذب الاسماء). موسه . غلفج . راز. تنده .
-
پخلوچه
لغتنامه دهخدا
پخلوچه . [ پ َ / پ ِ چ َ / چ ِ ] (اِ) پخلیجه . پخلیچه . پخپخو. غلفج . غِلغلَک . غَلغلی . و آن انگشتان را در زیر بغل کسی بحرکت آوردن باشد یاخاریدن کف دست یا پا و جز آن تا وی را خنده افتد.
-
زلو
لغتنامه دهخدا
زلو. [ زَ ] (اِ) نام کرمی است دراز که در آب پیدا شود و چون او را به عضوی بچسبانند خون را بمکد و آن را شلوک و دیوچه نامند. (فرهنگ جهانگیری ). کرمی باشد سیاه رنگ چون بر اعضای آدمی بچسبانند خون را از آنجا بمکد. (برهان ). کرمی است که خون خورد و در هند، آ...