کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غلط گیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
برداشت غلط
دیکشنری فارسی به عربی
إساءة التأويل ، اساءة الفهم
-
تحلیل غلط
دیکشنری فارسی به عربی
إساءة التأويل
-
تخمین غلط
دیکشنری فارسی به عربی
إساءة التقدير
-
برآورد غلط
دیکشنری فارسی به عربی
إساءة التقدير
-
غلط انداز
لهجه و گویش تهرانی
پرهای اضافی بال های کبوتر
-
غلط و واغلط خوردن
لغتنامه دهخدا
غلط و واغلط خوردن . [ غ َ طُ غ َ خُوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) غلطیدن پیاپی از پهلویی به پهلویی . رجوع به غلط و واغلط شود.
-
غلط و واغلط دادن
لغتنامه دهخدا
غلط و واغلط دادن . [ غ َ طُ غ َ دَ ] (مص مرکب ) غلطانیدن از پهلویی به پهلویی . رجوع به غلط و واغلط شود.
-
غلط و واغلط زدن
لغتنامه دهخدا
غلط و واغلط زدن . [ غ َ طُ غ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) از پهلویی به پهلویی غلطیدن . به درازا بر زمین از پهلویی به پهلویی پیاپی گشتن . غلط و واغلط خوردن : بر آتش گذارم چو پهلو به خواب زنم غلط و واغلط همچون کباب . میرزا طاهر وحید (در تعریف کبابی از آنندراج ...
-
غلط و واغلط
لغتنامه دهخدا
غلط و واغلط. [ غ َ طُ غ َ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) غلت و واغلت . غلطیدن از این پهلو به آن پهلو. به درازا بر زمین از پهلویی بر پهلویی پیاپی گشتن ، چون کسی که شکم او سخت درد کند. با «خوردن » و «زدن » صرف میشود : شب چها در بزم میغلطید و واغلطید شیخ ر...
-
malapportionment
حوزهبندی غلط
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] تقسیمبندی کشور به حوزههای انتخاباتی بهگونهایکه در آن تناسب بین کرسیهای نمایندگی و جمعیت رأیدهنده رعایت نشده باشد متـ . بدحوزهبندی
-
پی غلط افشردن
لغتنامه دهخدا
پی غلط افشردن . [ پ َ / پ ِ غ َ ل َ اَش ُ دَ ] (مص مرکب ) پافشاری نابجا کردن : به یکی پی غلط که افشردم رخت هندو نگر که چون بردم .نظامی .
-
پی غلط راندن
لغتنامه دهخدا
پی غلط راندن . [ پ َ / پ ِ غ َ ل َ دَ ] (مص مرکب ) نشان غلط کردن . پی گم کردن : پی غلط راندن اجتهادی نیست بر غلط خواندن اعتمادی نیست .نظامی .
-
پی غلط زدن
لغتنامه دهخدا
پی غلط زدن . [ پ َ / پ ِ غ َ ل َ زَ دَ ] (مص مرکب ) پی غلط راندن : پی غلطی میزنم ناله ز بیداد نیست بهر چه افتاده سر در پی افغان ما؟ ظهوری (از آنندراج ).دشمن نه پی غلط زده بهر فریب ما.طهماسب قلی بیک (از آنندراج ).
-
پی غلط کردن
لغتنامه دهخدا
پی غلط کردن . [ پ َ / پ ِ غ َ ل َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) محو کردن و برهم زدن نقش پا تا کسی پی نبرد. علامات کار خود را مخفی کردن تا کسی سر از آن کار درنیاورد : در تو نرسید و پی غلط کردآن مرغ که بال و پر بینداخت .سعدی .
-
غلط تلفظ کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اخطا تلفظ