کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غلطیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
غلطیدن
برابر فارسی
غلتیدن
فعل
بن گذشته: غلطید
بن حال: غلط
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
غلطیدن
فرهنگ واژههای سره
غلتیدن
-
غلطیدن
لغتنامه دهخدا
غلطیدن . [ غ َ دَ ] (مص ) گردیدن به پهلو. گردیدن بر روی خود. غلتیدن . غلط خوردن . غلط زدن . بجخیزیدن . گلیدن . غل خوردن . تدحرج : خروشان بغلطید بر خاک بربه پیش خداوند پیروزگر. فردوسی .بغلطید بر خاک و زو رفت هوش بیفتاد بر جای بیهوش و توش . فردوسی .فرو...
-
غلطیدن
لهجه و گویش تهرانی
گردیدن روی زمین
-
واژههای مشابه
-
خر غلطیدن
لغتنامه دهخدا
خر غلطیدن . [ خ َ غ َ دَ ] (مص مرکب ) خر غلتیدن . رجوع به خر غلتیدن شود.
-
واژههای همآوا
-
غلتیدن
لغتنامه دهخدا
غلتیدن . [ غ َ دَ ] (مص ) مراغه را گویند یعنی از پهلو به پهلو گشتن . (فرهنگ اوبهی ). به پهنا گردیدن . (فرهنگ اسدی ). به روی خود گردیدن . به روی خود چرخیدن . (ناظم الاطباء). غلطیدن . گردیدن جسم بر روی جسم دیگر. در لهجه ٔ دزفولی غکیدن و در گیلکی غلت خو...
-
غلتیدن
فرهنگ فارسی معین
(غَ دَ) (مص ل .) از پهلویی به پهلوی دیگر گشتن .
-
غلتیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹غلطیدن› qaltidan غلت خوردن در روی زمین از یکپهلو به پهلوی دیگر؛ گردیدن جسمی بر روی جسم دیگر بهپهنا یا بهپهلو؛ غلت خوردن؛ غلت زدن.
-
جستوجو در متن
-
diverticulate
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غلطیدن
-
غلط خوردن
لغتنامه دهخدا
غلط خوردن . [ غ َ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) غلطیدن . غلت خوردن . رجوع به غلطیدن شود.
-
گالتیدن
لغتنامه دهخدا
گالتیدن . [ دَ ] (مص ) غلتیدن . رجوع به غلطیدن شود.
-
غلطان شدن
لغتنامه دهخدا
غلطان شدن . [ غ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) غلطیدن . غلتیدن . رجوع به غلتیدن و غلطیدن شود : خروشید کای پهلوان سواریکی سنگ غلطان شد از کوهسار.فردوسی .
-
غلطاندن
لغتنامه دهخدا
غلطاندن . [ غ َ دَ ] (مص ) غلتاندن . غلطانیدن . گردانیدن به پهلو. متعدی غلطیدن . رجوع به غلطیدن شود: سیل تخته سنگ بدان عظمت را بغلطاند.