کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غلطانداز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غلطانداز
لغتنامه دهخدا
غلطانداز. [ غ َل َ اَ ] (نف مرکب ) چپ انداز. (آنندراج ). چوب انداز. به غلط. به خطا و از روی اشتباه . فریبنده : در باغ سوی خانه ٔ بلبل شد و ما راانداخت ز پا این حرکات غلطانداز. واله ٔ هروی (از آنندراج ).دل به مطلب ز نگاه غلطانداز رسیداین هدف طالعی از ...
-
واژههای همآوا
-
غلط انداز
فرهنگ فارسی معین
( ~ . اَ) [ ع - فا. ] 1 - (ص فا.) آن چه که دیگران را به اشتباه بیندازد، دارای ظاهر آراسته و پرهیمنه ولی توخالی . 2 - (ص مف .) تیری که به نشانه نرسد.
-
غلط انداز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] qalat[']andāz آنچه کسی را به غلط و اشتباه بیندازد یا فریب دهد؛ غلطاندازنده؛ به غلط اندازنده.
-
غلط انداز
لهجه و گویش تهرانی
پرهای اضافی بال های کبوتر
-
جستوجو در متن
-
غلطاندازی
لغتنامه دهخدا
غلطاندازی . [ غ َ ل َ اَ ] (حامص مرکب ) غلطانداز کردن . فریبندگی : از غلطاندازی دوران مشو غافل که چرخ میشمارد اختر تابان چراغ دور را. طالع (از آنندراج ).رجوع به غلطانداز شود.
-
کنیس
لغتنامه دهخدا
کنیس . [ ک َ ] (معرب ، اِ) کنشت .کنیسه . معبد یهود. (فرهنگ فارسی معین ) : ای هزاران کعبه پنهان در کنیس ای غلطانداز عفریت و بکیس . مولوی .و رجوع به ماده ٔ بعد و کنشت شود.
-
چوب انداز
لغتنامه دهخدا
چوب انداز. [ اَ ] (نف مرکب ) که چوب اندازد. اندازنده ٔ چوب . || (ق مرکب ) تقویمی بی توجه به نرخ معلوم و متداول . با تخمین . غلطانداز. علی اللهی . چکی . با تخمینی جاهلانه و سرسری گفتن بهای چیزی را بگزاف . تقویم بی فکر و رویه .- بهای چیزی را چوب انداز ...
-
کند
لغتنامه دهخدا
کند. [ ک َ ] (اِ) شکر و معرب آن قند است . (برهان ) (غیاث ) (فرهنگ رشیدی ). شکر و معرب آن قند باشد و آن را کاند نیز خوانند. (جهانگیری ). شکر باشد. کندابه یعنی شربت و نوشابه نیز به همین معنی است ... بالجمله قند معرب کند است .(انجمن آرا) (آنندراج ). قند...
-
انداز
لغتنامه دهخدا
انداز.[ اَ ] (اِمص ) به معنی مصدر است که انداختن باشد. (از برهان قاطع). عمل انداختن . (فرهنگ فارسی معین ).- بارانداز ؛ آنجا که بار فرود می آورند: بارانداز کشتی .- پاانداز ؛ آنچه بزیر پا می اندازند. و رجوع به پاانداز شود.- || قواد، دلال محبت . جاکش . ...