کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غلط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
غلط
/qalat/
معنی
۱. سهو؛ خطا؛ اشتباه.
۲. (اسم مصدر) نشناختن وجه صواب در امری؛ خطا کردن.
۳. (صفت) نادرست: کاربردِ غلط.
۴. (قید) بهصورت نادرست: او متن را غلط خواند.
〈 غلط کردن: (مصدر لازم) خطا کردن؛ به خطا رفتن؛ اشتباه کردن.
〈 غلط گفتن: (مصدر لازم) اشتباه بیان کردن.
〈 غلط مشهور: (ادبی) = 〈 غلط مصطلح
〈 غلط مصطلح: (ادبی) کلمهای که از لحاظ دستور زبان غلط باشد اما میان مردم رایج و متداول شده و عامۀ مردم آن را پذیرفته باشند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اشتباه، خبط، خطا، سقط، سقیم، سهو، مغلوط، نادرست، ناصحیح ≠ درست، صحیح
برابر فارسی
غلت، نادرست
فعل
بن گذشته: غلطید
بن حال: غلط
دیکشنری
amiss, awry, erroneous, error, fallacious, fallacy, false, improper, inaccurate, incorrect, mistake, mistaken, wrong, off, out, ungrammatical, unsound
-
جستوجوی دقیق
-
غلط
واژگان مترادف و متضاد
اشتباه، خبط، خطا، سقط، سقیم، سهو، مغلوط، نادرست، ناصحیح ≠ درست، صحیح
-
غلط
فرهنگ واژههای سره
غلت، نادرست
-
غلط
لغتنامه دهخدا
غلط. [ غ َ ] (اِمص ) اسم مصدر از غلطیدن . دراز کشیدن و این در اصل به تاء نقطه دار بوده است . (از آنندراج ). گردیدن چیزی بر روی خود. به پهنا گردیدن . غلت . رجوع به غلت شود.ترکیب ها:- غلط خوردن . غلط دادن . غلط زدن . رجوع به همین مدخل ها شود.
-
غلط
لغتنامه دهخدا
غلط. [ غ َ ل َ ] (ع مص ) غلط کردن . (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). غلطکردن در حساب و جز آن . درماندن در چیزی و وجه صوابش نشناختن . یا غلط کردن در قول خاصة، غلت (بالتاء) درحساب . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). غلط، با لفظ کردن و شدن و خوردن و افت...
-
غلط
فرهنگ فارسی معین
(غَ لَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) اشتباه کردن . 2 - (ص .) نادرست . 3 - (اِ.) خطا. 4 - فضولی ، تجاوز. ؛ چه ~ها (کن .) چه فضولی ها. ؛ ~ چاپی غلطی که در چاپ به وسیلة حروفچین یا مصحح روی دهد. ؛ ~ مشهور (مصطلح ) کلمه ای که از لحاظ لغت و دستور زبان غلط و...
-
غلط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اغلاط] qalat ۱. سهو؛ خطا؛ اشتباه.۲. (اسم مصدر) نشناختن وجه صواب در امری؛ خطا کردن.۳. (صفت) نادرست: کاربردِ غلط.۴. (قید) بهصورت نادرست: او متن را غلط خواند.〈 غلط کردن: (مصدر لازم) خطا کردن؛ به خطا رفتن؛ اشتباه کردن.〈 غ...
-
غلط
دیکشنری فارسی به عربی
باطل , خاطي , خطا , منحرف
-
واژههای مشابه
-
گه غلط
لغتنامه دهخدا
گه غلط. [ گ ُه ْ غ َ ] (اِ مرکب ) به معنی گه گردان و جعل است . (آنندراج ). خبزدو. خبزدوک . گوه گردان . گوه غلطان . خنفساء. رجوع به گوگردانک و گوگردان شود.
-
غلط افتادن
لغتنامه دهخدا
غلط افتادن . [ غ َ ل َ اُ دَ] (مص مرکب ) خطا روی دادن . نادرست شدن : به رویت خواهم الحمدی بخوانم غلط ترسم که در بسم اﷲ افتد. امیرخسرو (از آنندراج ).از همه من ترا پسندیدم این غلط وقت انتخاب افتاد. ملا نسبتی (از آنندراج ).- در غلط افتادن ؛ اشتباه کردن...
-
غلط خواندن
لغتنامه دهخدا
غلط خواندن . [ غ َ ل َ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) نادرست خواندن : بی غلط راندن اجتهادی نیست بر غلط خواندن اعتمادی نیست ترسم این پرده چون براندازندبا غلطخواندگان غلط بازند. نظامی .چسان خورشید خوانم روی او راکه مصحف را غلط خواندن گناه است .کمال خجندی (از...
-
غلط خوردن
لغتنامه دهخدا
غلط خوردن . [ غ َ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) غلطیدن . غلت خوردن . رجوع به غلطیدن شود.
-
غلط خوردن
لغتنامه دهخدا
غلط خوردن . [ غ َ ل َ خوَرْ خُرْ دَ ] (مص مرکب ) گمراه شدن . راه نادرست گرفتن : رو سوی قبله ٔ ابروی بتان کن ای دل همچو زاهد غلط از قبله نمایی نخوری .مسیح کاشی (از آنندراج ).
-
غلط دادن
لغتنامه دهخدا
غلط دادن . [ غ َ دَ ] (مص مرکب ) غلطانیدن . غلتانیدن . گردانیدن بر روی خود. گردانیدن به پهلو.- غلط دادن آواز ؛ تحریر صوت . ترجیع. در گلو گردانیدن آواز.
-
غلط دادن
لغتنامه دهخدا
غلط دادن . [ غ َ ل َ دَ ] (مص مرکب ) در مغلطه انداختن . (آنندراج ). به غلط افکندن . به اشتباه انداختن . فریفتن . گمراه کردن : چو گل گر خرده ای داری خدا را صرف عشرت کن که قارون را غلطها داد سودای زراندوزی .حافظ.