کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غلام موزرموئی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
غلام ثعلب
لغتنامه دهخدا
غلام ثعلب . [ غ ُ م ِث َ ل َ ] (اِخ ) محمدبن عبدالواحدبن ابی هاشم مطرز باوردی ، مکنی به ابوعمر و ملقب به غلام ثعلب . او یکی از ائمه ٔ لغت بود و به کثرت تصانیف مشهور است . به شغل تطریز لباس اشتغال داشت و از شهر باورد (= ابیورد واقع در خراسان ) بود، و ...
-
غلام ثعلب
لغتنامه دهخدا
غلام ثعلب . [غ ُ م ِ ث َ ل َ ] (اِخ ) عبدالواحدبن ابی هاشم بغدادی ، مکنی به ابوعمر، و معروف به غلام ثعلب . او لغوی زاهد واز حافظان حدیث بود. از حفظ سی هزار ورقه لغت املاء کرد. او راست : کتاب «فضائل معاویه » و «غریب الحدیث ». (از اعلام زرکلی ج 2 ص 607...
-
غلام خلال
لغتنامه دهخدا
غلام خلال . [ غ ُ م ِ خ َل ْ لا ] (اِخ ) عبدالعزیزبن جعفر بغدادی حنبلی ، مکنی به ابوبکر و معروف به غلام خلال . او راست کتاب «الشافی فی الحدیث ». وی به سال 363 هَ . ق . درگذشت . (از اسماء المؤلفین ستون 577).
-
غلام خلیل
لغتنامه دهخدا
غلام خلیل . [ غ ُ م ِ خ َ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن غالب بصری باهلی ، مکنی به ابوعبداﷲ و معروف به غلام خلیل . او از محدثین عامه و فصیح بود. بعضی از اهل فن او را ضعیف الحدیث شمرده اند. وی به سال 275 هَ. ق . در بغداد درگذشت . (از ریحانة الادب ج 3 ص 161).
-
غلام خلیل
لغتنامه دهخدا
غلام خلیل . [ غ ُ م ِ خ َ ] (اِخ ) عبداﷲبن احمدبن غلاب بن خالدبن فراس باهلی . او یکی از متصوفه بود. او راست : کتاب الدعاء، کتاب الانقطاع الی اﷲ تعالی جل اسمه ، کتاب الصلوة و کتاب المواعظ. (از فهرست ابن الندیم ).
-
غلام دوشن
لغتنامه دهخدا
غلام دوشن . [ غ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خدابنده لوبخش قروه ٔ شهرستان سنندج که در 24هزارگزی شمال خاورطراقیه تپه ماهور قرار دارد. محلی سردسیر است . سکنه ٔآن 150تن شیعه ٔ ترکی زبانند. آب آن از چشمه هاست و محصول آن غلات ، لبنیات ، انگور، حبوبات می ب...
-
غلام دهلوی
لغتنامه دهخدا
غلام دهلوی . [ غ ُ م ِ دِ ل َ ] (اِخ ) شیخ غلام بن همدانی دهلوی هندی ، متخلص به مصحفی شاعر. او راست دیوان شعری به زبان اردو. وی به سال 1240 هَ . ق . درگذشت . (از اسماء المؤلفین ستون 813). شاید همان غلامعلی همدانی باشد. رجوع به همین نام شود.
-
غلام رسول
لغتنامه دهخدا
غلام رسول . [ غ ُ رَ ] (اِخ ) دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل که در 3هزارگزی شمال باختری ده دوست محمد و 2هزارگزی خاوری ده دوست محمد به پیران قرار دارد. جلگه و گرم معتدل است . سکنه ٔ آن 150تن شیعه و سنی هستند و به زبان فارسی بلوچی سخن میگویند، آ...
-
غلام زحل
لغتنامه دهخدا
غلام زحل . [ غ ُ م ِ زُ ح َ ](اِخ ) عبداﷲبن حسن بغدادی ، مکنی به ابوالقاسم و معروف به غلام زحل از منجمان و دانشمندان حساب فلکی و افاضل قرن چهارهم هجری قمری بود. او راست : کتاب «احکام النجوم »، «التسییرات و الشعاعات »، «الاختیارات »، «الجامع الکبیر» و...
-
غلام سرا
لغتنامه دهخدا
غلام سرا. [ غ ُ س َ ] (اِ مرکب ) تخفیفی است از غلام سرای . غلام خانگی . رجوع به غلام شود: کی ببره کی نبره ، غلام سرا (یا غلام سیا) پیش ببره . رجوع به غلام سیا شود.
-
غلام سرور
لغتنامه دهخدا
غلام سرور. [ غ ُ س َرْ وَ ] (اِخ ) صاحب لاهوری . مفتی بن مفتی ، غلام محمدبن مفتی رحیم اﷲ قریش اسدی هاشمی . وی از دانشمندان هند در اواخر قرن سیزدهم هجری است و شاید اوائل قرن حاضر (چهاردهم ) را نیز درک کرده است ، به هرحال در سال 1283 هَ . ق . در قید حی...
-
غلام شاه
لغتنامه دهخدا
غلام شاه . [ غ ُ ] (اِخ ) حاکم سند که با دادن باج ولایت را از شر «شاه درانی » رهایی بخشید. رجوع به مجمل التواریخ گلستانه ص 77 شود.
-
غلام عیاشی
لغتنامه دهخدا
غلام عیاشی . [ غ ُ م ِ ع َی ْ یا ] (اِخ ) محمدبن عمربن عبدالعزیز کشی . وی از ثقات علما و محدثان امامیه در قرن چهارم هجری قمری بود، و چون تلمیذ «عیاشی » بود «غلام عیاشی » شهرت یافته است . رجوع به محمدبن عمر و رجوع به کشی شود.
-
غلام کسائی
لغتنامه دهخدا
غلام کسائی . [ غ ُ م ِ ک ِ ] (اِخ ) علی بن مبارک لحیانی . وی تلمیذ کسائی بود و بدین سبب او را غلام کسائی گفته اند. رجوع به علی بن مبارک و ریحانة الادب ج 3 ص 163 و 410 شود.
-
غلام گردش
لغتنامه دهخدا
غلام گردش . [ غ ُ گ َ دِ ] (اِ مرکب ) دیواری باشد حائل میان حرم سرا و دیوانخانه و در رباطات ولایات پیش حجره ها برآرند. (آنندراج ) (بهار عجم ). راهرو. کریدور .اطاقی که میان دو اطاق واقع شود و به هر دو آنها راه داشته باشد. ایوان دور عمارت . (فرهنگ نظام...