کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غلام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
مقصود غلام
لغتنامه دهخدا
مقصود غلام . [ م َ غ ُ ] (اِخ ) از شاعران قرن دهم هجری و از تربیت شدگان ابن حسین میرزا بود. از اوست :مه است روی تو یا آفتاب از این دو کدام است شب است زلف تو یا مشک ناب از این دو کدام است .و رجوع به مجالس النفائس ص 172 و فرهنگ سخنوران شود.
-
افشین غلام
لغتنامه دهخدا
افشین غلام . [ اَ ن ِ غ ُ ] (اِخ ) همان افشین معروف که در نزهةالقلوب با وصف غلام معتصم آمده است . رجوع به این کتاب ج 3 ص 90 شود.
-
بلوک غلام
لغتنامه دهخدا
بلوک غلام . [ ب ُ غ ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان کتول ، بخش علی آباد، شهرستان گرگان . سکنه ٔ آن 100 تن . آب آن از قنات و محصول آن برنج و غلات و توتون و سیگار است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
چشمه غلام
لغتنامه دهخدا
چشمه غلام . [ چ َ م َ غ ُ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «از مزارع ناحیه ٔ فشارود قاینات است که قدیم النسق و خالی از سکنه میباشد». (از مرآت البلدان ج 4 ص 243).
-
غلام بارگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] [قدیمی] qolāmbāregi غلامباره بودن؛ امردپرستی؛ بچهبازی.
-
غلام باره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] qolāmbāre پسردوست؛ امردباز؛ بچهباز.
-
غلام بچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] [منسوخ] qolāmbač[č]e ۱. پسرجوانی که بهصورت خدمتکار در خانهای کار کند.۲. در دورۀ قاجار، پسر نابالغی که در حرمسرا کار میکرد.
-
غلام زادگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] qolāmzādegi غلامزاده بودن.
-
غلام زاده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت مفعولی) [عربی. فارسی] qolāmzāde فرزند غلام؛ پسر غلام و بنده.
-
غلام سیاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] [عامیانه] qolāmsiyāh بنده و بردۀ سیاهپوست.
-
غلام گردش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] [مجاز] qolāmgardeš دیوار یا دالان حائل میان حرمسرا و قسمت بیرونی عمارت؛ راهرو؛ کریدور.
-
داش غلام
لهجه و گویش تهرانی
جاهل
-
غلام گردش
لهجه و گویش تهرانی
اتاقهایی که به هم راه دارند ،پاگرد پله
-
غلام گرد
واژهنامه آزاد
مردگرد، راهروی دور بنا که پیرامون گنبد یا تالار یا حیاط می گردد.
-
گمار حاجی غلام
لغتنامه دهخدا
گمار حاجی غلام . [ گ ُ غ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بلوک شرقی بخش مرکزی شهرستان دزفول که در 25هزارگزی جنوب باختری راه شوسه ٔ شوشتر به دزفول واقع شده است . هوای آن گرم و سکنه اش 100 تن است . آب آنجا از رود کارون و چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات ، ...