کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غلام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
غلام باشی
لغتنامه دهخدا
غلام باشی . [ غ ُ ] (اِ مرکب ) (از غلام + باشی ترکی )رئیس غلامان ، و بیشتر این لقب در سفارتخانه های اجنبی برای رئیس پیشخدمتان و محترم ترین آنان مصطلح است .
-
غلام خان
لغتنامه دهخدا
غلام خان . [ غ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نارویی بخش شیب آب شهرستان زابل که در 35هزارگزی خاوری سکوهه ، نزدیک مرز افغانستان واقع است . جلگه و گرم معتدل است . سکنه ٔ آن 59 تن شیعه و سنی هستند. که به زبان فارسی بلوچی سخن میگویند. آب آن از رودخانه ٔ هی...
-
غلام خانه
لغتنامه دهخدا
غلام خانه . [ غ ُ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب )جایگاه غلامان و فراشان : غلامخانه ٔ سفارت انگلستان .
-
غلام رضا
لغتنامه دهخدا
غلام رضا. [ غ ُ رِ ] (اِخ ) استاد غلام رضا شیشه گر.صاحب مسند ارشاد به زمان ناصرالدین شاه به طهران .
-
غلام رضا
لغتنامه دهخدا
غلام رضا. [ غ ُ رِ ] (اِخ ) یزدی ، متخلص به حیران . از شعرای قرن سیزدهم هجری قمری بود. او در مصلی صفدرخان در یزد مکتبداری داشته ، درخط نسخ ماهر بوده است . (از تاریخ یزد آیتی ص 287).
-
غلام زادگی
لغتنامه دهخدا
غلام زادگی . [ غ ُ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) غلام زاده بودن . فرزند غلام بودن . رجوع به غلام شود.
-
غلام سیا
لغتنامه دهخدا
غلام سیا. [ غ ُ ] (اِ مرکب ) مخفف غلام سیاه . در تداول عامه گویند: کی ببره کی نبره ؟ غلام سیا (یا غلام سرا) پیش ببره . رجوع به غلام و غلام سرا شود.
-
غلام ویس
لغتنامه دهخدا
غلام ویس . [ غ ُ وِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان بزینه رود بخش قیدار شهرستان زنجان که در 60هزارگزی جنوب قیدار و 6هزارگزی راه مالرو عمومی قرار دارد. محلی کوهستانی و سردسیر است . سکنه ٔ آن 783 تن شیعه ٔ ترکی زبانند. آب آن از چشمه است ، و محصول آن غلات د...
-
فارسی غلام
لغتنامه دهخدا
فارسی غلام . [ غ ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان خرقان شرقی بخش آوج شهرستان قزوین که در 33 هزارگزی جنوب خاوری آوج و 30 هزارگزی راه عمومی واقع است . جایی کوهستانی ، سردسیر و دارای 431 تن سکنه است . آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول عمده اش غلات ، سیب زمینی...
-
غلام بچه
فرهنگ فارسی معین
( ~ . بَ چِ) [ ع - فا. ] (اِمر.) پسر نابالغ که در خانه بزرگان و شاهان قاجار خدمت می کردند، خانه شاگرد.
-
غلام گردش
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گَ دِ) [ ع - فا. ] (اِمر.) 1 - اتاقی که میان دو اتاق دیگر واقع باشد و به هر دو راه داشته باشد. 2 - ایوان و عمارت . 3 - دیوارپست حایل میان حرمسرا و دیوانخانه .
-
پیره غلام
لغتنامه دهخدا
پیره غلام . [ رَ / رِ غ ُ ] (اِ مرکب ) رجوع به پیرغلام شود.
-
ده غلام
لغتنامه دهخدا
ده غلام . [ دِه ْ غ ُ ] (اِخ ) دهی است ازبخش شیب آب شهرستان زابل . واقع در 32هزارگزی شمال باختری سکوهه . سکنه ٔ آن 558 تن . آب آن از رودخانه ٔ هیرمند تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
فلک غلام
لغتنامه دهخدا
فلک غلام . [ ف َ ل َ غ ُ ] (ص مرکب ) آنکه فلک غلام اوست :رعد سپید مهره ٔ شاه فلک غلام بر بوقبیس لرزه زآوا برافکند.خاقانی .
-
لؤلؤ غلام
لغتنامه دهخدا
لؤلؤ غلام . [ ل ُءْ ل ُ ءِ غ ُ ] (اِخ )کشنده ٔ بدرالکبیر به اشارت وزیر قاسم بن عبیداﷲ به روزگار مکتفی خلیفه . (مجمل التواریخ و القصص ص 370).