کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غلامان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غلامان
لغتنامه دهخدا
غلامان . [ غ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جرکلان بخش مانه ٔ شهرستان بجنورد که در 52هزارگزی شمال مانه سر راه شوسه ٔ بجنورد به حصارچه قرار داد، کوهستانی و معتدل است . سکنه ٔ آن 705 تن شیعه اند و به زبان کردی ، فارسی سخن میگویند. آب آن از چشمه تأمین می...
-
غلامان
لغتنامه دهخدا
غلامان . [ غ ُ] (اِخ ) دهی است از دهستان ویسیان بخش ویسیان شهرستان خرم آباد که در 13هزارگزی باختر ماسور، کنار باخترشوسه ٔ خرم آباد به اندیشمک قرار دارد کوهستانی و معتدل است . سکنه ٔ آن 250 تن شیعه اند و به زبان لری و فارسی سخن میگویند. آب آن از چشمه ...
-
واژههای مشابه
-
کار غلامان
لغتنامه دهخدا
کار غلامان . [ رِ غ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از کار خوب ، چه اغنیای ایران غلامان را بیشتر بکسب فنون مثل حدادی و نجاری و زرگری و نقاشی و مانندآن مشغول دارند و در هر فن یک فنه سازند از این رو کار خوب را کار غلامان گویند. (آنندراج ) : آن بی جو...
-
خایه ٔ غلامان
لغتنامه دهخدا
خایه ٔ غلامان . [ ی َ / ی ِ ی ِ غ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) (آنندراج ). انگور است . (غیاث اللغات ). نوعی از انگور سیاه و بزرگ است : چون بدیدم که مفت می خواهدگفتمش خایه ٔ غلامان است . داهکی (از آنندراج ).همسایه ٔ تو سیاه کامان گردندمنت کش پخته ٔ تو...
-
غلامان سیاه(نام ها)
لهجه و گویش تهرانی
سعد ،سعید، مبارک، الماس ، یاقوت،کافور
-
جستوجو در متن
-
قوللر آقاسی
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ تر. ] (اِمر.)مهتر غلامان ، رییس غلامان .
-
غلمان
واژگان مترادف و متضاد
غلامان ≠ حوران
-
غلامانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] qolāmāne ۱. پولی که خریدار به شاگرد تجارتخانه بهعنوان انعام بدهد.۲. (قید، صفت) [قدیمی] مانند غلامان؛ بهسان غلامان.
-
ممالیک
واژگان مترادف و متضاد
۱. بندگان، غلامان ۲. کنیزان
-
قوللر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹قللر› [قدیمی] qullar در دورۀ صفوی، عنوان عمومی هر یک از غلامان سلطنتی.
-
قوللر
فرهنگ فارسی معین
(لَ) [ تر. قللر ] (اِ.) غلامان سلطنتی .
-
شش قبرقه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. مٲخوذ از ترکی] šešqabro(e)qe دشنامی به غلامان و کنیزان سیاهپوست.
-
قوللرآقاسی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] qullar[']āqāsi در دورۀ صفوی، رئیس و سرپرست غلامان سلطنتی.