کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غلام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
غلام
/qolām/
معنی
۱. برده، خواه جوان باشد، خواه پیر؛ بنده؛ اجیر.
۲. (اسم، صفت) [عامیانه] مطیع؛ ارادتمند.
۳. [قدیمی] پسر؛ پسر خردسال.
۴. [قدیمی] پسری که موی پشت لبش سبزشده باشد.
〈 غلام پست: [قدیمی] کسی که نامههای مردم را از شهری به شهر دیگر میبرد؛ مٲمور پُست؛ چاپار؛ پیک.
〈 غلام حلقهبهگوش: بندهای که حلقه در گوش او کرده باشند؛ بندۀ حلقه بهگوش. Δ در قدیم که بردهفروشی رسم بود اغلب حلقهای در لالۀ گوش آنها میکردند: ( فدای جان تو گر جان من طمع داری / غلام حلقهبهگوش آن کند که فرمایند (سعدی۲: ۴۳۰).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. جوان، طفل، فرزند
۲. بنده، چاکر، خادم، خدمتکار، زرخرید، عبد، مستخدم، مملوک، نوکر
۳. غلمان ≠ ارباب
برابر فارسی
برده
دیکشنری
slave, thrall
-
جستوجوی دقیق
-
غلام
واژگان مترادف و متضاد
۱. جوان، طفل، فرزند ۲. بنده، چاکر، خادم، خدمتکار، زرخرید، عبد، مستخدم، مملوک، نوکر ۳. غلمان ≠ ارباب
-
غلام
فرهنگ واژههای سره
برده
-
غلام
لغتنامه دهخدا
غلام . [ غ ُ ] (اِخ ) نام یکی از 31 قبیله ای که در کردمحله ساکن هستند. رجوع به ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 100 شود.
-
غلام
لغتنامه دهخدا
غلام . [ غ ُ] (ع اِ) کودک . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). کودک شهوت پدیدآمده . (ترجمان علامه ٔ جرجانی تهذیب عادل نسخه ٔکتابخانه ٔ لغت نامه ). پسر از هنگام ولادت تا آمد جوانی . (از منتهی الارب ). کودک که خطش دمیده باشد و بعضی گویند از زمان ولادت تا ح...
-
غلام
فرهنگ فارسی معین
(غُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - پسر، پسری که ریش در نیاورده باشد. 2 - بنده ، اجیر، نوکر.
-
غلام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: غلمان] qolām ۱. برده، خواه جوان باشد، خواه پیر؛ بنده؛ اجیر.۲. (اسم، صفت) [عامیانه] مطیع؛ ارادتمند.۳. [قدیمی] پسر؛ پسر خردسال.۴. [قدیمی] پسری که موی پشت لبش سبزشده باشد.〈 غلام پست: [قدیمی] کسی که نامههای مردم را از شهری به شه...
-
واژههای مشابه
-
غُلَامٌ
فرهنگ واژگان قرآن
جوان - نوجوان -جواني که شاربش (سبيلش) تازه روئيده باشد (هم جوان نابالغ را شامل ميشود و هم بالغ )
-
کلاته غلام
لغتنامه دهخدا
کلاته غلام . [ ک َ ت ِ غ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بخش اسفراین شهرستان بجنورد. در دامنه و معتدل است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
کیوان غلام
لغتنامه دهخدا
کیوان غلام . [ ک َی ْ / ک ِی ْ غ ُ ] (ص مرکب ) آنکه کیوان بنده و فرمانبردار اوست : قمرسیر کیوان غلام . (حبیب السیر چ 1 تهران ص 322 جزو 4 از مجلد 3).
-
غلام حسن
فرهنگ نامها
(تلفظ: qolām hasan) (عربی) ] غلام = (به مجاز) ارادتمند و فرمان بردار + حسن [ ، ارادتمند و فرمان بردار حسن ] منظور امام حسن (ع)[.
-
غلام حسین
فرهنگ نامها
(تلفظ: qolām hoseyn) (عربی) ] غلام = (به مجاز) ارادتمند و فرمان بردار + حسین [ ، ارادتمند و فرمان بردار حسین ] منظور امام حسین (ع)[.
-
غلام عباس
فرهنگ نامها
(تلفظ: qolām abbas) (عربی) ] غلام = (به مجاز) ارادتمند و فرمان بردار + عباس [ ، ارادتمند و فرمان بردار عباس ] منظور حضرت عباس (ع)[.
-
غلام محمد
فرهنگ نامها
(تلفظ: qolām mohammad) (عربی) ] غلام = (به مجاز) ارادتمند و فرمان بردار + محمد [ ، ارادتمند و فرمان بردار محمد ] منظور حضرت محمد (ص)[.
-
طغرل غلام
لغتنامه دهخدا
طغرل غلام . [ طُ رِ / رُ ل ِ غ ُ ] (اِخ ) وی غلام محمود و یوسف پسران ناصرالدین بود. بیهقی گوید: وی را عزیزتر از فرزندان داشتی . وی را بفریفتند بفرمان سلطان و تعبیه ها کردند تا بر وی مشرف باشد و هرچه رود می بازنماید تا ثمرات این خدمت بیابد به پایگاهی ...