کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غلاظ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
rectal
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رکتوم، مقعدی، وابسته براست روده، وابسته به معاء غلاظ، وابسته به مقعد
-
امعاء سفلی
لغتنامه دهخدا
امعاء سفلی . [ اَ ءِ س ُ لا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به امعاء و امعاء غلاظ شود.
-
colons
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کولون ها، روده بزرگ، دونقطه، قولون، نشان دونقطه، معاء غلاظ، ستون روده، دونقطه یعنی این علامت
-
colon
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کولون، روده بزرگ، دونقطه، قولون، نشان دونقطه، معاء غلاظ، ستون روده، دونقطه یعنی این علامت
-
جرنبة
لغتنامه دهخدا
جرنبة.[ ج َ رَم ْ ب َ ] (ع ص ، اِ) گروه غلاظ و شداد از سرخ پوستان . (از متن اللغة). || بسیار و نون آن زاید است . (از منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد).
-
زوازیة
لغتنامه دهخدا
زوازیة. [ زُ ی َ ] (ع ص ) (از «زوزی ») کوتاه درشت و فربه و بزرگ . یقال : قِدْر زوازیة؛ ای ضخمة. (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). و رجل او قوم زوازیة؛ ای قصار غلاظ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به زؤازئة شود.
-
یمین خوردن
لغتنامه دهخدا
یمین خوردن . [ی َ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) قسم خوردن . سوگند خوردن . سوگند یاد کردن . (یادداشت مؤلف ) : گیتی همه به ملکت او را کند شرف دولت همه به جان و سر او را خورد یمین . فرخی .نیستی آگاه به حق خدای بیهده دانی که نخوردم یمین . ناصرخسرو.- یمین...
-
بس
لغتنامه دهخدا
بس . [ ب ُ س س ] (اِخ ) زمینی است مر بنی نصربن معاویه را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زمینی است متعلق به بنی نصربن معاویةبن بکربن هوازن نزدیک حنین و آن را بُسّی ̍نیز گویند و آن نام کوههایی است در سرزمین ایشان و عباس بن مرداس سلمی در این...
-
معاء
لغتنامه دهخدا
معاء. [ م ِ ] (ع اِ) روده . مَعْی ْ. مِعی ̍. ج ، امعیة. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).مَعْی ْ. مِعی ̍. (منتهی الارب ). و رجوع به معی شود.- معاء اعور ؛ روده ٔ کور. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به روده شود.- معاء دقاق ؛ روده ٔ باریک . (یا...
-
اعور
لغتنامه دهخدا
اعور. [ اَع ْ وَ] (ع ص ، اِ) شخص یک چشم . (غیاث اللغات ). مرد یک چشم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). یک چشم . (مصادر زوزنی ) (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ). ج ، عور، عوران ، عیران . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنکه بینائی یک چشم از دست داده با...
-
صرف
لغتنامه دهخدا
صرف . [ ص َ ] (ع اِ) پول . نقد. وجه . ثمن . ابن بطوطه گوید: و معدن النحاس بخارج تکدا... یأتون به الی البلد فیسبکونه فاذا سبکوه نحاساً احمر صنعوا منه قضباناً فی طول شبر و نصف ، بعضها رقاق و بعضها غلاظ... و هی صرفهم ، یشترون برقاقها اللحم و الحطب و بغ...
-
غلیظ
لغتنامه دهخدا
غلیظ. [ غ َ ] (ع ص ) گنده و سطبر. (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) . ستبر. (مهذب الاسماء) (آنندراج ) (مجمل اللغة). ج ، غِلاظ. (المنجد) (مهذب الاسماء). مقابل رقیق و باریک . ذوالغلاظة. (از اقرب الموارد). ضد رقیق . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). مقابل تُنُک . ...
-
زبانیه
لغتنامه دهخدا
زبانیه . [ زَ ی َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ زبنیة و زبنی ، کسانی که مردم را میرانند. (از لسان العرب ). ج ِ زبنیة. (ناظم الاطباء). ج ِ زبانیة و زبان و زابن و زبنی است . (فرهنگ نظام ). ج ِ زبنیة. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 54). || مردم سخت . (آنندراج ). مردان سخت...
-
امعاء
لغتنامه دهخدا
امعاء. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ مَعی و مِعَی و مِعاء. روده ها. (از اقرب الموارد). اعفاج . (بحر الجواهر). رودگانیها . در حدیث است : ان المؤمن یأکل فی معاً واحداً و الکافر یأکل فی سبعة امعاء؛ یعنی ان المؤمن یأکل من وجه واحد و هوالحلال و الکافر یأکل من و...
-
مستقیم
لغتنامه دهخدا
مستقیم . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استقامة. راست و معتدل . (منتهی الارب ). معتدل . (از اقرب الموارد). راست که ضد کج باشد. (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به استقامة شود : یکی را حب جاه از جاده ٔ مستقیم به بیراه افکنده . (کلیله و دمنه ).بنوشته هفت چرخ ...