کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غلات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
قلعة
لغتنامه دهخدا
قلعة. [ ق َ ع َ ] (ع اِ) توشه دان شبان . (اقرب الموارد)(منتهی الارب ). رجوع به قَلْع شود. || حصار و پناه جای بر کوه که از دشمن نگاه دارد. || نهال خرمابن که از بیخ برکنده باشند. || پاره ای از کوهان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
قلعة
لغتنامه دهخدا
قلعة. [ ق َ ل َ ع َ ] (اِخ ) (مرج ...) جائی است به بادیه و شمشیرهای قلعی بدان منسوب است . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). موضعی است در بادیه و شمشیرهای قلعی بدان منسوب است . و گویند آن دهی است پائین حلوان عراق . (معجم البلدان ).
-
قلعة
لغتنامه دهخدا
قلعة. [ ق َ ل َ ع َ ] (ع اِ) سنگ بزرگ از کوه برکنده بیرون جسته دشوارگذار صعب المرام ، یا سنگ سطبر ضَخم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، قِلاع ، قَلَع. (اقرب الموارد). || پاره ٔ بزرگ از ابر، یا کوهی است ، یا ابرپاره ٔ سطبر که کرانه ٔ آسمان را فراگ...
-
قلعة
لغتنامه دهخدا
قلعة. [ ق َ ل َ ع َ ] (ع مص ) بر زین نتوان نشستن . || ثبات و استواری نگرفتن پای در کُشتی . || از کندی خاطر به سخن پی نبردن و نفهمیدن .(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قَلَع شود.
-
قلعة
لغتنامه دهخدا
قلعة. [ ق ِ ع َ ] (ع اِ) پاره ای از چیزی که به درازا شکافته . (منتهی الارب ). شقه . ج ، قِلَع. (اقرب الموارد).
-
قلعة
لغتنامه دهخدا
قلعة. [ ق ِ ل َ ع َ ] (ع اِ) ج ِ قِلْع. (اقرب الموارد). رجوع به قِلْع شود.
-
قلعة
لغتنامه دهخدا
قلعة. [ ق ُ ل ُ / ل َ ع َ ] (ع ص ) آن که بر زین ثابت نباشد و در کُشتی زود افتد. || کم فهم . || و گویند: هذا منزل قلعة؛ یعنی ناپایدار و غیرمستوطن ، یا به این معنی که آن را مالک نیستیم و نمیدانیم چه وقت از آن منتقل میشویم . (منتهی الارب ).
-
قلعة
لغتنامه دهخدا
قلعة. [ ق ُع َ ] (ع اِ) آنچه پیشکی در بیت المال درآید بی وزن . (منتهی الارب ). || مال عاریت : بئس المال القلعة. || (ص ) مال ناپایدار. || مرد سست که چون بر او حمله و بطش کنند، نپاید. || (اِ) آنچه از درخت برکنده شود. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || ق...
-
قلعة
لغتنامه دهخدا
قلعة.[ ق َ ع َ ] (اِخ ) کوهی است به شام . (معجم البلدان ).
-
قلات
لغتنامه دهخدا
قلات . [ ق َ ] (اِخ ) ده بزرگی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان شیراز واقعدر 33 هزارگزی شمال باختر شیراز و 4 هزارگزی شوسه ٔ شیراز به اردکان . موقع جغرافیائی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است . سکنه ٔ آن 2807 تن می باشد. آب آن ازچشمه و محصول آن ...
-
قلات
لغتنامه دهخدا
قلات . [ ق َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بیدشهر بخش جویم شهرستان لار واقع در 51 هزارگزی جنوب جویم ، جنوب کوه هیرم . موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن گرمسیری مالاریایی است . سکنه ٔ آن 476 تن است . آب آن از چاه و محصول آن غلات ، خرما و شغل اهالی زراعت و صنا...
-
قلات
لغتنامه دهخدا
قلات . [ ق َ ] (اِخ ) دهی از دهستان و بخش قیروکارزین شهرستان فیروزآباد واقع در 14 هزارگزی جنوب خاوری قیر، کنار رودخانه ٔ قره آغاج . موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن گرمسیری مالاریائی است . سکنه ٔ آن 316 تن است . آب آن از چشمه و محصول آن غلات ،برنج ، ...
-
قلات
لغتنامه دهخدا
قلات . [ ق َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان هکان بخش کوهک شهرستان جهرم واقع در 28 هزارگزی باختر جهرم ، کنار راه فرعی هکان به جهرم . موقع جغرافیایی آن جلگه وهوای آن گرمسیری مالاریائی است . سکنه ٔ آن 410 تن است . آب آن از چشمه و باران ، محصول آن غلات ، برن...
-
قلات
لغتنامه دهخدا
قلات . [ ق َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان قاقازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین واقع در 29 هزارگزی شمال ضیأآباد. این ده در کوهستان قرار گرفته و سردسیری است . سکنه ٔ آن 798 تن می باشد. آب آن از چشمه و رودخانه ٔ خرمال آباد و محصول آن غلات و دیمی و یونجه و سیب...
-
قلات
لغتنامه دهخدا
قلات . [ ق ِ ] (ع اِ) ج ِ قَلْت . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به قلت شود. || ج ِ قُلَة. (ناظم الاطباء). رجوع به قلة شود.