کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غفلت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
غفلت
/qe(a)flat/
معنی
۱. فراموش کردن؛ از یاد بردن.
۲. بیخبری.
۳. فراموشکاری؛ سهو و اهمال.
〈 غفلت داشتن: (مصدر لازم) بیتوجه بودن.
〈 غفلت شدن: (مصدر لازم) بیتوجهی شدن.
〈 غفلت کردن: (مصدر لازم) غفلت داشتن؛ غفلت ورزیدن؛ غافل شدن؛ غافل بودن.
〈 غفلت ورزیدن: (مصدر لازم) =〈 غفلت کردن
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اهمال، بیخبری، تسامح، تغافل، تکاهل، تهاون، حماقت، سستی، سهلانگاری، فراموشی، مسامحه، ناآگاهی، نسیان ≠ آگاهی، بیداری
برابر فارسی
ناآگاه
فعل
بن گذشته: غفلت کرد
بن حال: غفلت کن
دیکشنری
Limbo, neglect, negligence, oversight, slackness, slumber
-
جستوجوی دقیق
-
غفلت
واژگان مترادف و متضاد
اهمال، بیخبری، تسامح، تغافل، تکاهل، تهاون، حماقت، سستی، سهلانگاری، فراموشی، مسامحه، ناآگاهی، نسیان ≠ آگاهی، بیداری
-
غفلت
فرهنگ واژههای سره
ناآگاه
-
غفلت
لغتنامه دهخدا
غفلت . [ غ َ ل َ ] (ع مص ) گذاشتن . فراموش کردن . (منتهی الارب ). سهو. (دهار). رجوع به غفلة شود. || بی خبر گشتن . (منتهی الارب ). نادانستن چیزی و توجه نداشتن به چیزی . (فرهنگ نظام ). بی خبری و فراموشی . بی تمیزی و نادانی و بی تدبیری و بی پروایی . تها...
-
غفلت
فرهنگ فارسی معین
(غِ لَ) [ ع . غفلة ] 1 - (مص م .) فراموش کردن ، اهمال کردن . 2 - بی خبر شدن . 3 - (اِ مص .) فراموشی .
-
غفلت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: غَفلَة] qe(a)flat ۱. فراموش کردن؛ از یاد بردن.۲. بیخبری.۳. فراموشکاری؛ سهو و اهمال.〈 غفلت داشتن: (مصدر لازم) بیتوجه بودن.〈 غفلت شدن: (مصدر لازم) بیتوجهی شدن.〈 غفلت کردن: (مصدر لازم) غفلت داشتن؛ غفلت ورزیدن؛ غاف...
-
غفلت
دیکشنری فارسی به عربی
انس , اهمال
-
واژههای مشابه
-
غفلت داشتن
لغتنامه دهخدا
غفلت داشتن . [ غ َ / غ ِ ل َ ت َ ] (مص مرکب ) غفلت کردن . غافل بودن . بی خبری . ناآگاهی . رجوع به غفلت و غفلة شود.
-
غفلت شمردن
لغتنامه دهخدا
غفلت شمردن . [ غ َ / غ ِ ل َ ش ُ / ش ِ م ُ دَ ] (مص مرکب ) سهو دانستن . مشتبه و معیوب شمردن : گفته های عاقلان غفلت شماری با نظرخود نگویی تا امامت یا رسالت چیست بس .ناصرخسرو.
-
غفلت کردن
لغتنامه دهخدا
غفلت کردن . [ غ َ / غ ِ ل َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) غافل بودن . غفلت ورزیدن . غفلت داشتن . تغاضی . (منتهی الارب ). رجوع به غفلت و غفلة شود : آن دیگری که تحرزی داشت ... با خود گفت غفلت کردم . (کلیله و دمنه ).
-
غفلت ورزیدن
لغتنامه دهخدا
غفلت ورزیدن . [ غ َ / غ ِ ل َ وَ دَ ] (مص مرکب ) غفلت کردن . غافل بودن . ناآگاه بودن . بیخبر شدن . تغابی . تغاطس . تغاطش : لهو، غفلت ورزیدن از چیزی . تلهی ، غفلت ورزیدن . (منتهی الارب ). اگر غفلتی ورزم بنزدیک اصحاب خرد معذور نباشم . (کلیله و دمنه ). ...
-
غفلت پیشه
لغتنامه دهخدا
غفلت پیشه . [ غ َ / غ ِ ل َ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) آنکه پیوسته غفلت کند. غفلت کار. رجوع به غفلت شود.
-
غفلت زدگی
لغتنامه دهخدا
غفلت زدگی . [ غ َ / غ ِ ل َ زَ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) غفلت زده بودن . حالت شخص غفلت زده . دچار غفلت شدن . غافل بودن . رجوع به غفلت و غفلة شود.
-
غفلت زده
لغتنامه دهخدا
غفلت زده . [ غ َ / غ ِ ل َ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آنکه غافل باشد. رجوع به غفلت و غفلة شود : اشک حسرت نمک انباشته در چشم امیدبخت غفلت زده در خواب گرانست هنوز.ملاشانی تکلو (از آنندراج ).
-
غفلت کار
لغتنامه دهخدا
غفلت کار. [ غ َ / غ ِ ل َ ] (ص مرکب ) آنکه پیوسته غفلت کند. غفلت پیشه . رجوع به غفلت شود : حذر ای غافلان جاهل وارحذر ای جاهلان غفلت کار.مجد همگر (از آنندراج ).