کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غفره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
غفره
/qofre/
معنی
روپوش که با آن روی چیزی را بپوشانند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
غفره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: غفرَة] [قدیمی] qofre روپوش که با آن روی چیزی را بپوشانند.
-
واژههای مشابه
-
غفرة
لغتنامه دهخدا
غفرة. [ غ َ رَ ] (ع اِ) نوع و هیأت آمرزش ، یقال : غفر اﷲ له غفرةً حسنة. (ناظم الاطباء). میتوان قیاساً آن را بنای نوع از غفر دانست .
-
غفرة
لغتنامه دهخدا
غفرة. [ غ َ ف ِ رَ ] (ع ص ) مؤنث غَفِر. (منتهی الارب ): امراءة غفرة القفا؛ زن با موی پس گردن . (ناظم الاطباء). رجوع به غَفِر شود.
-
غفرة
لغتنامه دهخدا
غفرة. [ غ ِ رَ] (ع مص ) غفرةِ خدا ذنب کسی را، آمرزیدن و پوشیدن گناه او را. (از منتهی الارب ): غفر اﷲ ذنبه غفراً و غِفرَةً حسنة؛ غطی علیه و عفا عنه . (از تاج العروس ).
-
غفرة
لغتنامه دهخدا
غفرة. [ غ ُ رَ ] (ع اِ) پوشش چیزی . (منتهی الارب ). آنچه بدان چیزی را بپوشند، یقال : اغفروا هذا الشی ٔ بغفرته ؛ ای اصلحوه بما ینبغی أن یصلح به . (اقرب الموارد). || غفرة الامر؛ سزاوار آن کار. (منتهی الارب ). معنی مجازی غفره است . رجوع به معنی اول شود...
-
غفرة
لغتنامه دهخدا
غفرة. [غ ِ ف َ رَ ] (ع اِ) ج ِ غَفر. (منتهی الارب ). ج ِ غَفر و غُفر. (اقرب الموارد). رجوع به غَفر و غُفر شود.
-
جستوجو در متن
-
ابوهلال
لغتنامه دهخدا
ابوهلال . [ اَ هَِ ] (اِخ ) اللیثی . محدث است و از او مولی غفرة روایت کند.
-
اغفار
لغتنامه دهخدا
اغفار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ غَفر، بمعنی بزغاله ٔ کوهی . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). ج ِ غَفر، بمعنی بچه ٔ گاو. الغِفر؛ ولدالبقرة. غُفر. غَفر. ج ، اَغفار. غِفَرَة. غُفور. (اقرب الموارد).
-
خلیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] xalidan ۱. فرورفتن چیزی باریک و نوکتیز، مانند خار، سوزن، یا سیخ در بدن یا چیز دیگر: ◻︎ گل مینهد به محفل نادانان / بر قلب عاقلان بخلد خارش (ناصرخسرو۱: ۲۸۷).۲. مجروح شدن.۳. (مصدر متعدی) [مجاز] آزرده کردن: ◻︎ ننگری تو به من که غفرۀ...
-
زبانی
لغتنامه دهخدا
زبانی . [ زُ نا ] (اِخ ) منزلی است از منزلهای ماه . (مهذب الاسماء). منزلی از منازل قمر. (دهار). یکی از بیست و هشت منزل ماه است . (از السامی فی الاسامی باب 27). زبانیاالعقرب دو ستاره ٔ روشن اند بر دو شاخ عقرب واقع میان شمال و جنوب ، فاصله ٔ میان آن دو...
-
غفر
لغتنامه دهخدا
غفر. [ غ َ ] (ع مص ) غفر امر؛ به چیز سزاوار و بایست بیاراستن کار را و اصلاح کردن . (منتهی الارب ). اصلاح کار. (المنجد): غفر الامر بغفرته و غفیرته ؛ اصلحه بما ینبغی ان یصلح به . (اقرب الموارد). || غفر شی ٔ؛ پوشیدن چیز را. (منتهی الارب ). ستر. (از اقرب...
-
پوشش
لغتنامه دهخدا
پوشش . [ ش ِ ] (اِمص ) اسم مصدر از پوشیدن . عمل پوشیدن : هریک برگی از درختان بهشت برخود نهادند و بدان پوشش کردند. (قصص الأنبیاء ص 19). || (اِ) ستر. حجاب . غطاء. ساتر. || کنف . زی .ذَرَاً. کنیف . (منتهی الارب ). ملاح . خِتل . (منتهی الارب ). فراض . س...