کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غطش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غطش
لغتنامه دهخدا
غطش . [ غ َ ] (ع مص ) غطش لیل ؛ تاریک شدن شب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). تاریکی . (دزی ج 2 ص 217). || غطش کسی ؛ آهسته رفتن او از بیماری یا پیری . (از منتهی الارب ) (آنندراج ): غطش فلان غطشاً؛ مشی رویداً من مرض او کبر. (اقرب الموارد).
-
غطش
لغتنامه دهخدا
غطش . [ غ َ طَ ] (ع اِمص ) سستی بینایی با سیلان اشک اکثر اوقات یا همواره . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
غطشان
لغتنامه دهخدا
غطشان . [ غ َ طَ ] (ع مص ) آهسته رفتن از بیماری یا پیری . (منتهی الارب ). غَطش . (اقرب الموارد).
-
تغطیش
لغتنامه دهخدا
تغطیش . [ ت َ ] (ع مص ) رای زدن و تدبیری و سخنی اندیشیدن : غطش لی شیئاً تغطیشاً؛رایی بزن و تدبیری و سخنی اندیش بهر من . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
غطشاء
لغتنامه دهخدا
غطشاء. [ غ َ ] (ع ص ) نعت مؤنث از غَطَش . (منتهی الارب ). مؤنث اغطش به معنی زنی که چشم وی ضعیف باشد و اکثر اوقات اشک از آن جاری گردد. (از اقرب الموارد). || فلات غطشاء؛ دشت بیراه در وی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). فلاتی که از راههای آن ناپیدا باشد و...
-
اغطش
لغتنامه دهخدا
اغطش . [ اَ طَ ](ع ص ) آنکه چشمش تاریکی کند و ضعیف بینایی شود بعلتی . (آنندراج ). نعت مذکر از غَطَش ، بمعنی سستی بینایی .(منتهی الارب ). روزکور. (یادداشت بخط مؤلف ). آنکه بد بیند و آب همی ریزد. (تاج المصادر بیهقی ). تاریک شدن چشم . (المصادر زوزنی )....
-
توطیش
لغتنامه دهخدا
توطیش .[ ت َ ] (ع مص ) آشکار نمودن یک جزء از حدیث را: وطش الحدیث توطیشاً؛ بین طرفاً منه ُ. تقول : وطش لی شیئاًمن الحدیث حتی اذکره ؛ ای افتح شیئاً منه . || آماده کردن برای کسی حقیقت سخن و رأی و عمل را. || اثر گذاشتن در چیزی . || کمی دادن کسی را. (از ...