کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غطریفی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
غطریفی
/qetrifi/
معنی
نوعی درهم که در بخارا رایج بوده است.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
غطریفی
لغتنامه دهخدا
غطریفی . [ غ ِ ] (ص نسبی ، اِ) نام درهمی که در بخارا رائج بوده است ، و آن از آهن و روی و جز آن میکرده اند. (از صورالاقالیم اصطخری ). درمهای غطریفی ، و هو منسوب الی غطریف بن عطاء. (مهذب الاسماء). درمی منسوب به غطریف بن عطا. دراهم غطریفیة یا غطارفة، در...
-
غطریفی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به غطریفبن عطا، امیر خراسان در زمان هارونالرشید، اسم) [عربی. فارسی] [قدیمی] qetrifi نوعی درهم که در بخارا رایج بوده است.
-
جستوجو در متن
-
غدرفی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، اسم) [مٲخوذ از عربی: غطریفی] [قدیمی] qedrafi = غطریفی
-
غطریفیة
لغتنامه دهخدا
غطریفیة. [ غ ِ فی ی َ ] (ص نسبی ) دراهم غطریفیة؛ درمهای غطریفی . رجوع به غطریفی و رجوع به ریوندی در انساب سمعانی شود.
-
غدریفی
لغتنامه دهخدا
غدریفی . [ غ ِ ] (ص نسبی ) عامه ٔ مردم بخارا غطریفی راغدریفی ، غدرفی میگفتند. (احوال و اشعار رودکی تألیف نفیسی ص 72). غدرفی . غطریفی . رجوع به غطریفی شود.
-
غطارفة
لغتنامه دهخدا
غطارفة. [ غ َ رِ ف َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ غِطریف . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به غطریف شود. || دراهم غطریفیه ؛ درمهای غطریفی . رجوع به غطریفی و غطریفیه شود.
-
جرجانی
لغتنامه دهخدا
جرجانی . [ ج ُ ] (اِخ ) علی بن احمد حناطی معلم مکنی به ابوالحسن . راوی بود و از اسماعیلی و غطریفی و جماعتی روایت کرد. (از تاریخ جرجان ابوالقاسم سهمی ص 279).
-
جرجانی
لغتنامه دهخدا
جرجانی . [ ج ُ ](اِخ ) عبدالعزیزبن علی ابراهیم مکنی به ابومحمد متفقه . راوی بود و از ابوبکر اسماعیلی و غطریفی و جز آن دو روایت کرد و ببغداد بین سالهای سیصد ونود تاچهارصد درگذشت . (از تاریخ جرجان ابوالقاسم سهمی ص 208).
-
جرجانی
لغتنامه دهخدا
جرجانی . [ ج ُ ] (اِخ ) محمدبن منصوربن حسن بن محمدبن علی جولکی مکنی به ابوسعد. در زمان امیر فلک المعالی تا هنگام درگذشت ریاست جرجان داشت . وی ازابوبکر اسماعیلی و ابواحمدبن عدی و ابواحمد غطریفی و ابویعقوب سهمی و ابومحمد اصفهانی و جز آنان روایت کرد. (ا...
-
زجاجی
لغتنامه دهخدا
زجاجی . [ زُ ] (اِخ ) یوسف بن عبداﷲ لغوی محدث ، صاحب تصانیف مفیده . (منتهی الارب ). یوسف بن عبداﷲ لغوی مکنی به ابوالقاسم ، از محدثان و مصنفان ، در جرجان سکونت گزید و از غطریفی نقل حدیث کرد و در 415 هَ . ق . درگذشت . (از تاج العروس ). زرکلی آرد: یوسف ...
-
غدرفی
لغتنامه دهخدا
غدرفی . [ غ ِ رَ ] (ص نسبی ) درم غدرفی ؛ درهم غطریفی . رجوع به غدریفی شود : و او (حسین بن طاهر) خراج بخارا به تمامی گرفته بود همه درم غدرفی ، و در میان سرای ریخته بود و میخواست که به نقره صرف کند زمان نیافت و آن شب دیوار را سوراخ کردند و بگریخت با کس...
-
یوسف
لغتنامه دهخدا
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ زجاجی جرجانی ، مکنی به ابوالقاسم و معروف به زجاجی . ادیب و لغت دان و محدث بود. از ابواحمد غطریفی و ابواسحاق بصری و جز آن دو حدیث شنید و در گرگان به سال 415 هَ . ق . درگذشت . تولد یوسف به سال 352 هَ .ق . بود. از آثار او...
-
علی هروی
لغتنامه دهخدا
علی هروی . [ ع َ ی ِ هَِ رَ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن محمدبن هیصم هروی . او عالم و ادیب و شاعر بود و پیش از سال 280 هَ . ق . می زیست . وی به بغداد رفت و در آنجا از عثمان بن سعید دارمی حدیث روایت کرد و ابواحمد غطریفی جرجانی از وی روایت دارد. او راست : 1- ت...
-
جرجانی
لغتنامه دهخدا
جرجانی . [ ج ُ ] (اِخ ) سری بن اسماعیل بن احمدبن ابراهیم بن عباس بن مرداس مکنی به ابوالعلاء. از فقیهان و عالمان بود. وی احادیث محمدبن عثمان بن ابوشیبه و تفسیر شبل را به سال 368 هَ . ق . از جد خود ابوبکر اسماعیلی استماع کرد و پس از پدر خود سعد اسماعیل...