کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غطاء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
غطاء
معنی
(غِ) [ ع . ] (اِ.) پرده ، پوشش .
فرهنگ فارسی معین
مترادف و متضاد
پرده، پوشش، غشاء، غشاوه، لایه
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
غطاء
واژگان مترادف و متضاد
پرده، پوشش، غشاء، غشاوه، لایه
-
غطاء
لغتنامه دهخدا
غطاء. [ غ ِ ] (ع اِ) پوشش . (منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (مهذب الاسماء). پرده و پوشش . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || سر دیگ و آن تنور و جز آن . (مهذب الاسماء). نهنبن . (دهار). سرپوش دیگ و سرپوش تنور و طبق .
-
غطاء
فرهنگ فارسی معین
(غِ) [ ع . ] (اِ.) پرده ، پوشش .
-
غطاء
دیکشنری عربی به فارسی
نوعي کلا ه بي لبه زنانه ومردانه , کلا هک دودکش , سرپوش هرچيزي , کلا ه سرگذاشتن , درپوش , کلا هک , روپوش تختخواب , روتختي , پوشاندن , تامين کردن , پوشش , سرپوش , جلد , دريچه , پلک چشم , چفت , کلا هک گذاشتن , دريچه گذاشتن , چفت زدن به , اندود , پوشيدن ...
-
واژههای مشابه
-
غِطَاءٍ
فرهنگ واژگان قرآن
پرده
-
غطاء الفراش
دیکشنری عربی به فارسی
چادر شب رختخواب , روپوش تختخواب
-
غطاء الراس
دیکشنری عربی به فارسی
روسري زنانه , پوشاک سر , ارايش مو , ارايش سر
-
واژههای همآوا
-
قطعاً
واژگان مترادف و متضاد
اساساً، بالقطع، براستی، بهتحقیق، بهیقین، بیشک، بیشک، بیگمان، حتماً، حتمی، صددرصد، موکداً، محققاً، مسلماً، هرآینه، همانا، یقیناً
-
قطعا
فرهنگ واژههای سره
بی گمان
-
قطاع
فرهنگ فارسی معین
(قَ طّ) [ ع . ] (ص .) بسیار برنده ، قطع کننده .
-
قطاع
فرهنگ فارسی معین
(قُ طّ) [ ع . ] (اِفا.) جِ قاطع .
-
قطعاً
فرهنگ فارسی معین
(قَ عَ نْ) [ ع . ] (ق .) مطمئناً، یقیناً. در جملة منفی به معنی ابداً، هرگز و به هیچ وجه آید.
-
قطاع
لغتنامه دهخدا
قطاع . [ ق َ ] (ع اِ) هنگام رسیدن خرما و انگور و جز آن و هنگام درودن آن . (منتهی الارب ). رجوع به قِطاع شود. || (مص ) بریده و سپری شدن و منقطع شدن ، یا کم شدن . رجوع به قُطوع شود. || از سردسیر به گرمسیر رفتن یا به عکس . (اقرب الموارد) (منتهی الارب )....