کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غضنفر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
غضنفر
/qazanfar/
معنی
۱. (زیستشناسی) = شیر۱
۲. مرد درشتاندام و درشتخوی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اسد، حیدر، شیر، ضیغم
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
غضنفر
واژگان مترادف و متضاد
اسد، حیدر، شیر، ضیغم
-
غضنفر
لغتنامه دهخدا
غضنفر. [ غ َ ض َ ف َ ] (اِخ ) (سلطان ...) ابن شاه منصوربن شرف الدین مظفربن امیر مبارزالدین محمد. او از خاندان آل مظفر بود. به سال 795 هَ . ق . با اغلب افراد خاندان آل مظفر به امر امیر تیمور کشته شد. حافظ در قصیده ای که در مدح شاه منصور پدر سلطان غضنف...
-
غضنفر
لغتنامه دهخدا
غضنفر. [ غ َ ض َ ف َ ] (اِخ ) ابن ناصرالدوله ، مکنی به ابوتغلب . رجوع به ابوتغلب و رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 547 شود.
-
غضنفر
لغتنامه دهخدا
غضنفر. [ غ َ ض َ ف َ ] (اِخ ) ابن جعفر حسینی . او قصیده ٔ برده ٔ میمیه ٔ بوصیری (متوفی به سال 694 هَ . ق .) را به فارسی شرح کرده است ، و این شرح به سال 920 انجام یافته است . آغاز آن چنین است : «موزون ترین کلامی که ارکان بیت المعمور الخ ». رجوع به کشف...
-
غضنفر
لغتنامه دهخدا
غضنفر. [ غ َ ض َ ف َ ] (اِخ ) حمدانی عدةالدولة. وی پسر نصیرالدوله صاحب موصل بود و لقب غضنفر داشت ، به پدر خود نافرمانی کرد و با خویشاوندان خود جنگید وبا بنی عقیل در مرحله (فلسطین ) نیز جنگ کرد و اسیر افتاد و کشته شد. (939 - 979 م .) (از اعلام المنجد)...
-
غضنفر
لغتنامه دهخدا
غضنفر. [ غ َ ض َ ف َ ] (اِخ ) در تاریخ شاهی آمده : وی یکی ازکوکهای میرزا (میرزا عسکری ) و برادر قاسم حسین بود.و در همین کتاب داستانی از او نقل شده است . رجوع به تاریخ شاهی تاریخ سلاطین افاغنه (ص 145 و 146) شود.
-
غضنفر
لغتنامه دهخدا
غضنفر. [ غ َ ض َ ف َ ] (اِخ ) کله جاری (مولانا...کله جاری ) . آذر در آتشکده آرد: اصل وی از قریه ٔ کلجار من قری دار المؤمنین است . اکثر اوقات در کاشان بوده . این اشعار از اوست :امروز هرکه بود ز ما سرگران گذشت دوشت مگر ز ما گله ای بر زبان گذشت .و نیز ...
-
غضنفر
لغتنامه دهخدا
غضنفر. [ غ َ ض َ ف َ ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ). شیر درنده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). اسد، و نون آن زاید است . (اقرب الموارد). لیث .حارث . هزبر. قسورة. حیدر. ضیغم . دلهاث : نجهد از بر تیغت نه غضنفر نه پلنگ نرهد از کف رادت نه بضاعت نه جهاز. ...
-
غضنفر
فرهنگ فارسی معین
(غَ ضَ فَ) [ ع . ] (اِ.) شیر درنده .
-
غضنفر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] qazanfar ۱. (زیستشناسی) = شیر۱۲. مرد درشتاندام و درشتخوی.
-
غضنفر
لهجه و گویش تهرانی
آدم کم سواد
-
واژههای مشابه
-
غضنفر قمی
لغتنامه دهخدا
غضنفر قمی . [غ َ ض َ ف َ رِ ق ُم ْ می ] (اِخ ) رجوع به غضنفر کله جاری و کشف الظنون ج 2 ستون 804 و الذریعة ج 3 ص 200 شود.
-
سراب غضنفر
لغتنامه دهخدا
سراب غضنفر. [ س َ غ َ ض َ ف َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خاوه ٔ بخش دلفان شهرستان خرم آباد واقع در 6 هزارگزی خاور نورآباد و 3 هزارگزی خاور راه شوسه ٔ خرم آباد بکرمانشاه . هوای آنجا سرد و دارای 1200 تن سکنه است . آب آن از سراب غضنفر تأمین میشود. محصو...