کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غضروفی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غضروفی
لغتنامه دهخدا
غضروفی . [ غ ُ ] (ص نسبی ) منسوب به غضروف . رجوع به غضروف شود.
-
واژههای مشابه
-
cartilaginous joint
مفصل غضروفی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ارتاپزشکی] نوعی مفصل که در آن صفحهای غضروفی بین دو سر استخوان قرار دارد
-
جستوجو در متن
-
submaxillary gland
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غده زیر غضروفی
-
membrano cartilaginous
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غضروفی غشایی
-
multiple exostoses, hereditary multiple exostoses, diaphyseal aclasis, multiple cartilaginous exostoses, multipleosteocartilaginous exostoses
چنددُشبَراُستی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] نوعی بیماری وراثتی که در آن تعداد زیادی برجستگیهای غضروفی یا استخوانیـ غضروفی بر سطح استخوانهای دراز رشد میکند
-
Actinopterygii
بالهشعاعیداران
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم جانوری] بالاراستهای از ماهیان که راستۀ تاسماهیسانان را شامل میشوند و بالههای افراشتۀ غضروفی دارند
-
eustachian tube, auditory tube
شیپور استاش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] لولهای که ابتدای آن استخوانی و انتهای آن غضروفی است و گوش میانی را به حلق وصل میکند
-
حنجره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حنجرَة] (زیستشناسی) hanjare عضوی غضروفی که در وسط گردن قرار دارد و حاوی تارهای صوتی است؛ نایگلو.
-
Elasmobranchii
نرمآبششداران
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم جانوری] بالاراستهای که شامل راستۀهای کوسهنهنگسانان و کوسهسانان میشود که همگی از ماهیهای غضروفی محسوب میشوند
-
ocrea, ochreate
گوشوارۀ غلافی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] ساختار غضروفی و غلافمانندی که در بالای گره برخی از اعضای علفهفتبندیان ایجاد میشود و نوعی گوشوارۀ تغییریافته است
-
اپیگلوت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: épiglotte] (زیستشناسی) 'epig[e]lot عضوی غضروفی در حلق که هنگام فروبردن غذا حنجره را میپوشاند و مانع ورود غذا به نای میشود.
-
قصبة الریه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قصبةالرئَة] (زیستشناسی) qasabatorriye یکی از مجاری تنفسی بهصورت لولهای غضروفی در بدن پستانداران که از حلقوم و ناحیۀ گردن پایین رفته و بعد دوشاخه میشود و هر شاخه به یکی از ریهها اتصال پیدا میکند؛ نای.
-
نای
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - نِی ، ساز بادی . 2 - گلو، حلقوم . 3 - لوله ای غضروفی که از گلو به پایین جلوی مری قرار دارد و هوا را به شش ها می رساند.