کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غضب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
غضب
/qazab/
معنی
خشم گرفتن؛ خشم کردن بر کسی؛ خشمگینی؛ خشم.
〈 غضب راندن بر کسی: [قدیمی] خشم و تندی نشان دادن بر او.
〈 غضب کردن: (مصدر لازم) خشم گرفتن؛ خشمگین شدن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
برآشفتگی، برافروختگی، تندمزاجی، تندی، تیزی، خشم، خشمگین، خشمناکی، سخط، عتاب، عصبانیت، غیظ، قهر، هیجان
برابر فارسی
خشم
دیکشنری
anger, ire, madness, rage, wrath
-
جستوجوی دقیق
-
غضب
واژگان مترادف و متضاد
برآشفتگی، برافروختگی، تندمزاجی، تندی، تیزی، خشم، خشمگین، خشمناکی، سخط، عتاب، عصبانیت، غیظ، قهر، هیجان
-
غضب
فرهنگ واژههای سره
خشم
-
غضب
لغتنامه دهخدا
غضب . [ غ َ ] (اِخ ) ابن جشم بن خزرج بن حارثةبن ثعلبةبن عمروبن عامربن رافعبن ملک بن عجلان بن عمروبن عامربن رزیق . وی جد قبیله ای از انصار بود. رجوع به انساب سمعانی ورق 409 ب و رجوع به غَضبی شود.
-
غضب
لغتنامه دهخدا
غضب . [ غ َ ] (اِخ ) ابن کعب بن حارث بن بهیةبن سلیم . وی جد قبیله ٔ سلیم بود. رجوع به انساب سمعانی ورق 409ب رجوع به غَضبی شود.
-
غضب
لغتنامه دهخدا
غضب . [ غ َ ] (ع اِ) گاو نر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ثور. (اقرب الموارد). || شیر بیشه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اسد. (اقرب الموارد). || سنگلاخ است . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). صخرة صلبة. تخته سنگ سخت ؛(اقرب الموارد). || (ص ) سخت سرخ . و احمر...
-
غضب
لغتنامه دهخدا
غضب . [ غ َ ض َ ] (ع مص ) خشم گرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ): غضب علیه و له غضباً و مغضبة،و این وقتی گویند که مغضوب علیه زنده باشد و اگر مرده باشد «غضب به » گویند. (منتهی الارب ). دشمن د...
-
غضب
لغتنامه دهخدا
غضب . [ غ َ ض ِ ] (ع ص ) خشمناک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد).
-
غضب
لغتنامه دهخدا
غضب . [ غ ُ ض ُب ب ] (ع ص ) سخت خشم . زودخشم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خشمناک . (از اقرب الموارد).
-
غضب
فرهنگ فارسی معین
(غَ ضَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) خشم گرفتن . 2 - (اِمص .) خشمگینی . 3 - (ا ِ.) خشم .
-
غضب
دیکشنری عربی به فارسی
براشفتگي , خشم , غضب , خشمگين کردن , غضبناک کردن , تشديد , ديوانگي , خشم زياد , عشق مفرط , غيظ , هيجان شديد وتند , درنده خويي , روح انتقام , اشوب , اضطراب , شدت , عصبانيت , از جا در رفتگي , تخطي , هتک حرمت , از جا در رفتن , سخت عصباني شدن , بي حرمت س...
-
غضب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] qazab خشم گرفتن؛ خشم کردن بر کسی؛ خشمگینی؛ خشم.〈 غضب راندن بر کسی: [قدیمی] خشم و تندی نشان دادن بر او.〈 غضب کردن: (مصدر لازم) خشم گرفتن؛ خشمگین شدن.
-
غضب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] qazeb خشمناک؛ خشمگین.
-
غضب
دیکشنری فارسی به عربی
حفارة , غضب , مزاج
-
واژههای مشابه
-
غَضِبَ
فرهنگ واژگان قرآن
خشم گرفت