کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غضاضت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
غضاضت
/qazāzat/
معنی
۱. فروخواباندن چشم.
۲. آهسته کردن آواز.
۳. تروتازه شدن گیاه یا چیز دیگر.
۴. تازهروی شدن.
۵. کم شدن قدر کسی و فروافتادن از مرتبۀ خود؛ خواری؛ ذلت؛ منقصت.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
غضاضت
لغتنامه دهخدا
غضاضت . [ غ َ ض َ ] (ع اِمص ) خواری و ذلت و منقصت . رجوع به غضاضة شود : امیرالمؤمنین اعزازها ارزانی داشتی ... تا بشتابیم و به مدینة السلام رویم و غضاضتی که جاه خلافت را میباشد از گروهی اذناب ، آن را دریابیم و آن غضاضت را دور کنیم . (تاریخ بیهقی چ اد...
-
غضاضت
فرهنگ فارسی معین
(غَ ضَ) [ ع . غضاضة ] (اِمص .)1 - فرو خوابانیدن چشم . 2 - تر و تازه شدن . 3 - تازه روی شدن . 4 - خواری . 5 - نقصان .
-
غضاضت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: غضاضَة] [قدیمی] qazāzat ۱. فروخواباندن چشم.۲. آهسته کردن آواز.۳. تروتازه شدن گیاه یا چیز دیگر.۴. تازهروی شدن.۵. کم شدن قدر کسی و فروافتادن از مرتبۀ خود؛ خواری؛ ذلت؛ منقصت.
-
واژههای همآوا
-
غضاضة
لغتنامه دهخدا
غضاضة. [ غ َ ض َ ] (ع مص ) غضاضة کسی ؛ تازه روی گردیدن او. (منتهی الارب ) (آنندراج ). غضاضة شباب ؛ طراوت و تری و تازگی و جوانی . (از قطر المحیط). تازه شدن . (مجمل اللغة) (مصادر زوزنی ). تازگی . طراوت . (صراح ). || غضاضة طَرف ؛ فروخوابانیدن چشم را.(من...
-
قذاذة
لغتنامه دهخدا
قذاذة. [ ق ُ ذَ ] (ع اِ) تراشه ٔ زر و سیم و جز آن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ج ، قذاذات . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
طراوت
واژگان مترادف و متضاد
تازگی، تری، جدت، خرمی، شادابی، غضاضت، نداوت، نزهت ≠ پژمردگی
-
تجافی
لغتنامه دهخدا
تجافی . [ ت َ ] (ع مص ) قرار ناگرفتن بر جای . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) . بر جای خود باقی نماندن و از جانبی بجانب دیگر میل کردن . (از قطر المحیط): تتجافی جنوبهم عن المضاجع یدعون َ رَبهم خوفاً و طمعاً و مما رزقناهم ینفقون . (قرآن 32 / 1...
-
تازگی
لغتنامه دهخدا
تازگی . [ زَ / زِ ] (حامص ) نوی ، و با لفظ بستن و دادن مستعمل . (آنندراج ). مقابل کهنگی ، از تازه : ربود خواهد این پیرهن ترا اکنون همان که تازگی و رنگ پیرهنْت ربود. ناصرخسرو. || خرمی . طراوت . تری . غضاضت . (صراح ). عبطه : زهو؛ گیاه تر و تازه و شکوفه...
-
بیرونی
لغتنامه دهخدا
بیرونی . (ص نسبی ) برونی . منسوب به بیرون یعنی خارجی . (ناظم الاطباء). برونی . مقابل داخلی و درونی و اندرونی . (یادداشت مؤلف ). خارجی . (آنندراج ). رجوع به برونی شود. || خارجی . بیگانه . غریب .(یادداشت مؤلف ) : تا چون دشمن بیرونی برسد از دشمن اندرو...
-
غبیرا
لغتنامه دهخدا
غبیرا. [ غ ُ ب َ] (ع اِ) مخفف غبیراء در تداول فارسی زبانان . نام میوه ای که آن را سنجد گویند. (آنندراج ) (غیاث اللغات ).سنجد. (السامی فی الاسامی ). سنجد کلاغی . (مقدمةالادب زمخشری ). سنجد آردک . (دهار نقل از نسخه ٔ خطی ). سنجد گرگانی . جیلان . پستانک...
-
اریارق
لغتنامه دهخدا
اریارق . [ ] (اِخ ) حاجب سالار هندوستان در زمان محمود غزنوی که مسعود در آغاز سلطنت وی را مثال داد تاببلخ رود. در همان اوان از هراة نامه ٔ توقیعی رفته بود با کسان خواجه بوسهل زوزنی تا خواجه احمدحسن بدرگاه آید و چنگی خداوند قلعه او را از بند بگشاده بود...
-
خانه
لغتنامه دهخدا
خانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) آن جایی که در آن آدمی سکنی می کند. (ناظم الاطباء). سرا. منزل . مستَقَرّ : برگزیدم بخانه تنهایی از همه کس درم ببستم چست . شهیدبلخی .کنون همانم و خانه همان و شهر همان مرا نگویی کز چه شده ست شادی سوگ . رودکی .سبک پیرزن سوی خانه...