کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غشاوه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
غشاوه
/qešāve/
معنی
غطا؛ پرده؛ پوشش.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
پرده، پوشش، غطا
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
غشاوه
واژگان مترادف و متضاد
پرده، پوشش، غطا
-
غشاوه
فرهنگ فارسی معین
(غَ یا غِ یا غُ وِ) [ ع . غشاوة ] (اِ.) 1 - پرده ، پوشش . 2 - تیرگی چشم .
-
غشاوه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: غشاوَة] [قدیمی] qešāve غطا؛ پرده؛ پوشش.
-
واژههای مشابه
-
غشاوة
لغتنامه دهخدا
غشاوة. [ غ ِ / غ َ / غ ُ وَ ] (ع اِ) به معنی غشوة. (منتهی الارب ). پرده . (غیاث اللغات ). پوشش . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). پرده و پوشش . (آنندراج ). پوشش چشم . (دهار). غطاء. یقال : علی بصره و قلبه غشاوة؛ ای غطاء، و منه غشاوة اللحاف ، و هی نسیج یجعل ع...
-
غشاوة
لغتنامه دهخدا
غشاوة. [ غ ُ وَ ] (اِخ ) یکی از ایام عرب است که در آن بسطام بن قیس بر بکربن وائل حمله کرد. (از معجم البلدان ).
-
غِشَاوَةً
فرهنگ واژگان قرآن
آنچه که چيزي را احاطه کرده و پوشانده - پرده
-
جستوجو در متن
-
غطاء
واژگان مترادف و متضاد
پرده، پوشش، غشاء، غشاوه، لایه
-
غشوة
لغتنامه دهخدا
غشوة. [ غ َش ْ / غ ِش ْ / غ ُش ْ وَ ] (ع اِ) پرده . پوشش ، و منه : علی بصره و قلبه غشوة و غشاوة؛ ای غطاء. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پوشش . (مهذب الاسماء). غشاوة. تاریکی چشم .
-
غشایة
لغتنامه دهخدا
غشایة. [ غ ُ / غ ِ ی َ ] (ع اِ) به معنی غُشْیَة. (منتهی الارب ). پرده و پوشش . (آنندراج ). غطاء. غشاوة. (اقرب الموارد).
-
تمگین
لغتنامه دهخدا
تمگین . [ ت َ ] (ص مرکب ) مبتلا به علت تم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). از تم (بیماری چشم )+گین (پساوند)، چشم با غشاوه : دانست که سینه ٔ غمگینم و با دیده ٔ تمگینم . (خواجه عبداﷲ انصاری ). رجوع به تم شود.
-
اشیاف احمر حاد
لغتنامه دهخدا
اشیاف احمر حاد. [ اَش ْ ف ِ اَ م َ رِ حادد ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) برای بیماریهای سلاق و جرب و سبل و حکه و کمنه و سیلان و غشاوه سودمند است ، هنگامی که امراض مزبور از سردی باشد. (از تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ). و رجوع به ص 50 همان کتاب و ص 304 تحفه ش...
-
مَغْشِيِّ
فرهنگ واژگان قرآن
بیهوش شده - غش کرده (از کلمه غشيه و غشاوة به معناي پوشاندن و پيچيدن چيزي در لفافه است ، و چون با صيغه مجهول گفته ميشود غشي علي فلان ، معنايش اين است که فلاني در اثر عارضهاي فهمش از کار افتاد . و نظر المغشي عليه من الموت نگاهي است که محتضر(آنکه در آست...
-
اشیاف تفاحی
لغتنامه دهخدا
اشیاف تفاحی . [ اَش ْ ف ِ ت ُف ْ فا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) لطیفترین اشیاف است و عوارض سوء آن از همه کمتراست . برای مطلق قرحه ها و ضربان و غشاوة و بثور و ماده سودمندترین اشیاف است . (از تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ). و حکیم مؤمن آرد: بغایت لطیف و بیغ...