کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غشاوة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
اشیاف احمر حاد
لغتنامه دهخدا
اشیاف احمر حاد. [ اَش ْ ف ِ اَ م َ رِ حادد ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) برای بیماریهای سلاق و جرب و سبل و حکه و کمنه و سیلان و غشاوه سودمند است ، هنگامی که امراض مزبور از سردی باشد. (از تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ). و رجوع به ص 50 همان کتاب و ص 304 تحفه ش...
-
مَغْشِيِّ
فرهنگ واژگان قرآن
بیهوش شده - غش کرده (از کلمه غشيه و غشاوة به معناي پوشاندن و پيچيدن چيزي در لفافه است ، و چون با صيغه مجهول گفته ميشود غشي علي فلان ، معنايش اين است که فلاني در اثر عارضهاي فهمش از کار افتاد . و نظر المغشي عليه من الموت نگاهي است که محتضر(آنکه در آست...
-
اشیاف تفاحی
لغتنامه دهخدا
اشیاف تفاحی . [ اَش ْ ف ِ ت ُف ْ فا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) لطیفترین اشیاف است و عوارض سوء آن از همه کمتراست . برای مطلق قرحه ها و ضربان و غشاوة و بثور و ماده سودمندترین اشیاف است . (از تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ). و حکیم مؤمن آرد: بغایت لطیف و بیغ...
-
اشیاف ملوکی
لغتنامه دهخدا
اشیاف ملوکی . [ اَش ْ ف ِ م ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آنرا باسلیقون و مرایر نیز خوانده اند. برخی گفته اند نخستین داروی ترکیبی بوده است ولی چنین نیست ، چه طبیب «بقراط» تصریح کرده است که اشیاف مرایر صناعت اصطیطیفان است و قوت آن تا دو سال باقی ماند و ...
-
طرستوج
لغتنامه دهخدا
طرستوج . [ طَ رَ ] (معرب ، اِ) نوعی از ماهی دریائی باشد. گویند خوردن آن شبکوری ببرد. (برهان )(آنندراج ). ترستوج نیز گویند، و آن ماهی دریائی بود، و به یونانی طریقلا خوانند، و اهل آندلس آن را مل نامند. دیسقوریدس گوید: ادمان خوردن وی کردن ، شبکوری آورد ...
-
پوشیدگی
لغتنامه دهخدا
پوشیدگی . [ دَ/ دِ ] (حامص ) حالت و چگونگی پوشیده . مستوری . مستوربودن . ستر. خفاء. استتار. خفیه . (دهار). احتجاب . کسوف . غماء. (دهار). خافیة. (منتهی الارب ) : سه دیگر که بالا و رویش بودبپوشیدگی نیز خویش بود. فردوسی .|| ابهام . التباس . قذحمة. و فی ...
-
تشمیزج
لغتنامه دهخدا
تشمیزج . [ ت َ زَ ] (اِ) چشمیزک است که شیرازیان چشم خوانند و آن تخمی است سیاه و املس که با نبات سایند و در چشم کشند. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). معرب از فارسی ، دانه های سیاهی است که در یمن برآید و آن را در شفای بیماریهای چشم بکاربرند. (دز...
-
سبل
لغتنامه دهخدا
سبل . [ س َ ب َ ] (ع اِ) مرضی باشد از امراض چشم و آن مویی است که در درون پلک چشم برمی آید، و پرده ای را نیز گویند که در چشم بهم رسد، و بعضی گویند به این معنی عربی است . (برهان ). علتی است چشم را که موی فرود پلک برآید. (شرفنامه ). پرده ای در چشم که از...
-
تم
لغتنامه دهخدا
تم . [ت َ ] (اِ) آفتی است که در چشم پیدا می شود مانند پرده و آن را به عربی غشاوه گویند. (برهان ) (آنندراج ) (از انجمن آرا) (از فرهنگ رشیدی ) (از ناظم الاطباء). ویا کدورت جلیدیه که آب مروارید نیز گویند. (ناظم الاطباء). مجازاً بمعنی تاریکی و سیاهی آید....
-
باسلیقون
لغتنامه دهخدا
باسلیقون . [ ] (اِ) کحل روشنایی . سرمه ٔ روشنایی . (یادداشت مؤلف ). از سرمه های شاهانه است که آن را ابقراط ساخت . (تذکره ٔ ضریر انطاکی ص 71) - باسلیقون صغیر ؛ منافع اومثل منافع کبیر است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ذیل کحلیات ص 345). - باسلیقون کبیر ؛ از تا...
-
ختم
لغتنامه دهخدا
ختم . [ خ َ ] (ع مص ) مهر کردن چیزی . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (از منتهی الارب ). || پوشانیدن دهان ظرف غذا یا شراب بگل یا موم تا نه از آن چیزی خارج شود و نه بدان چیزی داخل . منه : لیسقون من رحیق مختوم . (از معجم الوسیط). || مهر کردن نامه . امضاء ک...
-
حجر حبشی
لغتنامه دهخدا
حجر حبشی . [ ح َ ج َ رِ ح َ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) سنگ یاسم . سنگی است شبیه بزبرجد و تیره و گویند نوعی از زبرجد است و از بلاد حبشه خیزد، و سائیده ٔ او سفیدرنگ میشود. گرم وبسیار تند و منقی و جالی و جهت ازاله ٔ آثار قریب العهد و بیاض و انتشار بدو...
-
نسج
لغتنامه دهخدا
نسج . [ ن َ ] (ع ص ، اِ) بافته . (غیاث اللغات ). منسوج . بافته شده . گویند: ثوب نسج الیمن ؛ یعنی بافته شده در یمن . (از المنجد) (از اقرب الموارد). ج ،انساج ، انسجة. (یادداشت مؤلف ). || تنیده . (یادداشت مؤلف ). || بافت . (لغات فرهنگستان ) (ناظم الاط...
-
غشاء
لغتنامه دهخدا
غشاء. [ غ ِ ] (ع اِ) پوشش . (دهار). پوشش دل و پوشش زین و شمشیر و جز آن . (منتهی الارب ): غشاءالقلب و السرج والسیف و غیره ؛ مایغشاه . ج ، اَغشِیَة. (اقرب الموارد). پوشش دل . (مهذب الاسماء) پوشش و پرده و غلاف . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). هرآنچه چیزی را...
-
زاج ابیض
لغتنامه دهخدا
زاج ابیض . [ ج ِ اَ ی َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بفارسی زاج سفید و بیونانی خلل القیس [ قلقدیس ] و بهندی بهتگری نامند. ماهیت آن چیزی سفید مایل بزردی و خفیف الوزن و بهترین آن مصری براق شبیه به بزرنیخ بدخشی است که چون در دست بمالند، زود ریزه گردد و پاک...