کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غشائي پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
غشائي
معنی
غبار گرفته , فيلم مانند
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
غشائي
دیکشنری عربی به فارسی
غبار گرفته , فيلم مانند
-
واژههای مشابه
-
ذات الجنب غشائی
لغتنامه دهخدا
ذات الجنب غشائی . [ تُل ْ جَم ْ ب ِ غ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) التهاب غشاء جنب ریه و غشاء خارجی قلب .
-
جستوجو در متن
-
غبار گرفته
دیکشنری فارسی به عربی
غشائي
-
فیلم مانند
دیکشنری فارسی به عربی
غشائي
-
پنجه پرده
لغتنامه دهخدا
پنجه پرده . [ پ َ ج َ / ج ِ پ َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) که انگشتان پنجه با یکدیگر بوسیله ٔ غشائی پیوند دارد چنانکه در مرغابی و وزغ . || حیوان که انگشتان با غشائی بهم پیوسته دارد .
-
حجب الصدر
لغتنامه دهخدا
حجب الصدر. [ ح َ بُص ْ ص َ ] (ع اِ مرکب ) پرده ٔ غشائی که فضای سینه را به دو بخش چپ و راست بخش کند .
-
حجاب داسی
لغتنامه دهخدا
حجاب داسی . [ ح ِ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نام چند نورد غشائی به شکل داس از جمله : حجاب داسی دماغ صغیر و حجاب داسی دماغ کبیر .
-
ذیافرغما
لغتنامه دهخدا
ذیافرغما. [ ف ِ رَ ] (معرب ، اِ) (از یونانی دیا، میان و فراسین جدا کردن با حجابی یا غشائی ) دیافرغما و هو الحجاب الفاصل بین آلات الغذاء و آلات التنفس . رجوع به دیافرغما شود.
-
لفائفی
لغتنامه دهخدا
لفائفی . [ ل َ ءِ ] (ع اِ) هو المعاء الدقیق و هو کثیر التلافیف جداً و هو من الامعاء الدقاق . (بحر الجواهر). جنین را سه غشاء است : یکی مشیمه است ،دوم غشائی است که آن را به تازی لفائفی گویند و سوم غشای رقیق است و مماس اوست . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
دیالیز
لغتنامه دهخدا
دیالیز. (فرانسوی ، اِ) در شیمی طریقه ای برای جدا ساختن یک کولوئید ازجسمی که بحالت محلول واقعی است بوسیله ٔ استعمال غشائی (طبیعی یا مصنوعی ) که فقط نسبت به یکی از دو جسم قابل نفوذ است و جسم دیگر از آن عبور نمیکند. ذرات ماده ٔ محلول از غشاء میگذرند ولی...
-
شب پرک
لغتنامه دهخدا
شب پرک . [ ش َ پ َ رَ ] (اِ مرکب ) شب پره . (فرهنگ نظام ). مرغ عیسی و به عربی خفاش خوانند. گویند چون او را بکشند و بر زهار کودکان پیش از بلوغ بمالند منع برآمدن موی کند و اگر او را در سوراخ موش نهند همه بگریزند. (برهان قاطع) (از آنندراج ). خفاش و حیوا...
-
اردک
لغتنامه دهخدا
اردک . [ اُ دَ ] (اِ) نوعی از طیور آبی دارای پنجه هائی که توسط غشائی به یکدیگر متصل اند و با نوکی که در جوانب دارای صفائح عرضی است و آن از طیور اهلی است و گوشت آن حلال است . اقسام آن در مازندران و گیلان و اطراف دریاچه های سیستان فراوان است . مرغابی ....
-
ام الدماغ
لغتنامه دهخدا
ام الدماغ . [ اُم ْ مُدْ دِ ] (ع اِ مرکب ) پوست دماغ . (منتهی الارب ). پرده ٔ دماغ که مانتجس گویند. (ناظم الاطباء).خریطه مانندی از پوست تنک که در آن مغز سر است . (منتهی الارب ). ام الدماغ یا ام الرأس پوستی که شامل مغز سر است . (از اقرب الموارد). کنا...