کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غشا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
غشا
/qešā/
معنی
۱. (زیستشناسی) پوستۀ بسیارنازک.
۲. پوشش.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پرده، جلباب، حجاب، غاشیه، غطا
۲. پوسته، روبند، لفافه
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
غشا
واژگان مترادف و متضاد
۱. پرده، جلباب، حجاب، غاشیه، غطا ۲. پوسته، روبند، لفافه
-
membrane
غشا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار، مهندسی شیمی] لایهای نازک که نسبت ابعاد جانبی به ضخامت آن بسیار زیاد است و با عبور سیال از آن، جداسازی براثر نیروهای رانشی انجام میشود
-
غشا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: غشاء، جمع: اَغشِیَة] qešā ۱. (زیستشناسی) پوستۀ بسیارنازک.۲. پوشش.
-
واژههای مشابه
-
membrane compaction
فشردگی غشا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسى شيمى] تراکم ساختار غشا براثر اختلاف فشار وارد بر دو سمت آن
-
membrane physical aging
کهنگی غشا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار، مهندسى شيمى] تغییر خاصیت تراوایی غشا در طول زمان و براثر تغییرات ساختاری فیزیکی و شیمیایی
-
sarcolemma, myolemma
گوشتغشا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] غشای یاختهای بسیار ظریفی که هریک از تارهای ماهیچۀ مخطط را میپوشاند
-
membrane potential, transmembrane potential
پتانسیل غشا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] اختلاف پتانسیل الکتریکی دو طرف غشا
-
selective membrane skin
پوستۀ گزینای غشا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار، مهندسى شيمى] لایۀ متمایز و نازکی که معمولاً در تماس با جریان ورودی قرار میگیرد و تراوایی غشا به آن بستگی دارد متـ . پوستۀ گزینا
-
membrane partition coefficient, membrane distribution coefficient
ضریب توزیع غشا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار، مهندسی شیمی] نسبت غلظت تعادلی یک جزء در غشا به غلظت تعادلی همان جزء در فاز بیرونی و در تماس با سطح غشا
-
واژههای همآوا
-
قشا
لغتنامه دهخدا
قشا. [ ق َ ] (ع اِ) آب دهن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به قُشاء شود. || پوست درخت . (بحر الجواهر). قِشاء. (بحر الجواهر). رجوع به قِشاء شود.
-
قشع
لغتنامه دهخدا
قشع. [ ق َ ] (ع ص ، اِ) پوستین کهنه . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || خاک روبه ٔ حمام . (منتهی الارب ). کناسه ٔ حمام ، و برخی افزوده اند «و حجام » را بر آن . (اقرب الموارد). به این معنی به کسر قاف و ضم آن نیز آمده . (منتهی الارب ). || گول ، بدان جه...
-
قشع
لغتنامه دهخدا
قشع. [ ق َ ] (ع مص ) پراکنده کردن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || دور کردن .(منتهی الارب ): قشعت الریح السحاب ؛ کشفته . النور یقشع الظلام ؛ ای یکشفه . (اقرب الموارد). || دوشیدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || قشعت الدرة؛ یبست اطرافها. (اقرب ا...
-
قشع
لغتنامه دهخدا
قشع. [ ق َ ش ِ ] (ع ص ) خشک . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || مردی که بر کاری ثابت و پابرجا نباشد. (اقرب الموارد). مرد که بر یک روش نپاید. (منتهی الارب ).