کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
قص
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: قصّ] qas[s] ۱. بریدن موی یا ناخن.۲. (ادبی) در عروض، اسقاط حرف دوم متحرک از رکن چنانکه متفاعلن مفاعلن شود.
-
قَصَّ
فرهنگ واژگان قرآن
حکايت کرد - داستان نقل کرد- قصّه گفت(کلمه قص به معناي دنباله جاي پا را گرفتن و رفتن است ، و جمله قصصت اثره به معناي رد پاي او را دنبال کردم است و اين کلمه به معناي خود رد پاهم هست ، مانند آيه فارتد علي آثارهما قصصا و آيه و قالت لاخته قصيه و قصص به مع...
-
قُسَ
لهجه و گویش گنابادی
ghosa در گویش گنابادی یعنی غم ، اندوه ، افسوس ، غصه ، زجر ، عذاب
-
جستوجو در متن
-
منغس
لغتنامه دهخدا
منغس . [ م ُ غ َس س ] (ع ص ) غوطه خورده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گربه ٔ رانده شده به غس غس گفتن . (ناظم الاطباء).
-
غسغسة
لغتنامه دهخدا
غسغسة. [ غ َغ َ س َ ] (ع مص ) مبالغه نمودن در راندن گربه ، و غس غس گفتن آن را. (منتهی الارب ) (آنندراج )؛ غسغست بالهرة؛بالغت فی زجرها. (لسان العرب به نقل اقرب الموارد).راندن گربه و غِس گفتن به آن . (از اقرب الموارد).
-
اغوسطوس
لغتنامه دهخدا
اغوسطوس . [ اُ غُس ْ ] (اِخ ) قیصر روم . رجوع به عیون الانباء ج 1 ص 73 شود.
-
صمغالسماق
لغتنامه دهخدا
صمغالسماق . [ ص َ غُس ْ س ُم ْ ما ] (ع اِ مرکب ) چون در دندان گیرند درد ساکن گرداند و جراحتها را نافع بود و اگر در شیافات کنند روشنائی چشم زیاد کند.
-
اغوسطوس قیصر
لغتنامه دهخدا
اغوسطوس قیصر. [ اُ غُس ْ ق َ ص َ ] (اِخ ) از قیاصره ٔ بزرگ روم . رجوع به عیون الانباء ج 1 ص 73 شود.
-
صمغالسرو
لغتنامه دهخدا
صمغالسرو. [ ص َ غُس ْ س َرْوْ ] (ع اِ مرکب ) گرم و خشک بود و در قوت مانند صمغ سداب و صمغ صنوبر بود و چون بدان سعوط کنند، رطوبات دماغ را پاک گرداند و چون با گلنار بر ریشهای سر افشانند سود دارد. (اختیارات بدیعی ).
-
صمغالسذاب
لغتنامه دهخدا
صمغالسذاب . [ ص َ غُس ْ س َ ] (ع اِ مرکب ) در اختیارات بدیعی آرد: گرم است در سوم و خشک است در دوم بادها را بشکند و ورمهای صلب را بگدازاند و ریش چشم را نافع بود چون بر آن افشانند و خنازیر که در حلق و شیب بغل باشد بگدازاند چون مقدار دانگلی سعوط کنند. (...
-
ابوحاتم مظفر اسفزاری
لغتنامه دهخدا
ابوحاتم مظفر اسفزاری . [ اَ ت ِ م ُ ظَف ْ ف َ رِ اَ / اِ ف َ / ف ِ ] (اِخ ) یا اسفراینی . یکی از علمای ریاضی و مَهَره ٔ فنون فلسفه . معاصر حکیم عمر خیام نیشابوری و معارض و مناظر اوست . او را در هیئت و جر اثقال ید طولی بود و در انواع علوم ریاضی و آثار...
-
بلغ السیل زباه
لغتنامه دهخدا
بلغ السیل زباه . [ ب َ ل َ غَس ْ س َ ل ُ زُ هَُ ](ع جمله ٔ فعلی ) سیل به بلندیهای زمین رسید، تمثل است . (امثال و حکم دهخدا). سیل پشته را فراگرفت . نظیر کارد به استخوان رسید. کار از کار گذشت : چه روی راه تردد قضی الامر فقم چه کنی نقش تخیل بلغ السیل زب...
-
ناکس
لغتنامه دهخدا
ناکس . [ ک َ ] (ص مرکب ) بدسرشت . فرومایه . کمینه . دون . پست . خوار. ذلیل . (از ناظم الاطباء). دنی . (دهار) (منتهی الارب ). خسیس . (زمخشری ) (دهار). مردم فرومایه و بدجوهر. (آنندراج ). رذل . (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ). نالایق . نااهل . (غیاث ). ...
-
گوش
لغتنامه دهخدا
گوش . (اِ) آلت شنوائی . عضوی که بدان عمل شنیدن انجام گیرد. معروف است ، و به عربی اُذُن گویند. (برهان ). اذن و آلت شنیدن در انسان و دیگر حیوانات و جزء خارجی مجرای سمع و حس سمع. (ناظم الاطباء). اوستا گئوشه ، پهلوی گوش ، پارسی باستان گئوشه ، هندی باستان...