کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غسلین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
غسلین
/qeslin/
معنی
۱. آبی که در آن چرک و جراحت شسته شود.
۲. آنچه از بدن دوزخیان روان شود، مانند خونابه و زرداب.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
غسلین
لغتنامه دهخدا
غسلین . [ غ ِ ] (ع اِ) آنچه شسته شود از جامه و مانند آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || هرآنچه از جراحت ها و قروح پس از شستن بیرون آید. (از اقرب الموارد). || آبی که بدان جراحت یا چیزی دیگر را شسته باشند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || آنچه از پ...
-
غسلین
فرهنگ فارسی معین
(غِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - آن چه شسته شود از جامه و مانند آن . 2 - آن چه از جراحت ها پس از شستن بیرون آید. 3 - آبی که بدان جراحت یا چیز دیگر را شسته باشند. 4 - آن چه از پوست و گوشت دوزخیان روان گردد.
-
غسلین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] qeslin ۱. آبی که در آن چرک و جراحت شسته شود.۲. آنچه از بدن دوزخیان روان شود، مانند خونابه و زرداب.
-
واژههای مشابه
-
غِسْلِينٍ
فرهنگ واژگان قرآن
چرکاب (گويا مراد از آن چرک و کثافاتي است که از تن اهل دوزخ ميريزد )
-
جستوجو در متن
-
ذوغصة
لغتنامه دهخدا
ذوغصة. [ غ ُص ْ ص َ ] (ع ص مرکب ) گلوگیر. با غصّه : و طعاماً ذاغصة و عذابا الیماً. (قرآن 73 13/) و طعامی گلوگیر و شکنجه ٔ دردناک . (تفسیر ابوالفتوح ج 5 ص 415). و در تفسیر آن گوید: و طعامی با غصه که در گلوها بماند فرو نشود و بالا نیاید یقال غص باللقمة...
-
حمیم
لغتنامه دهخدا
حمیم .[ ح َ ] (ع ص ، اِ) قریب و خویشاوند. ج ، اَحِمّاء. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و گاه حمیم برای جمع مؤنث نیز آید. (منتهی الارب ). || دوست . صدیق .(اقرب الموارد). || آب گرم . (منتهی الارب )(اقرب الموارد) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) : شعر من ماء م...
-
بوره
لغتنامه دهخدا
بوره . [ رَ / رِ ] (اِ) چیزی است مانند نمک و آنرا زرگران بکار برند. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). نمک تلخ مزه بهندی ، سهاگا گویند. (غیاث ). ملحی است که از آب دریاچه های آسیا و چین و تبت و هندوستان اخذ میکنند و تنکار و ملح ایرانی نیز نامیده میشود. ...
-
ابن الندیم
لغتنامه دهخدا
ابن الندیم . [ اِ نُن ْ ن َ ] (اِخ ) ابوالفرج یا ابوالفتح محمدبن ابی یعقوب اسحاق الندیم . مولد او بگفته ٔ ابن ابی اصیبعه در کتاب طبقات الاطباء بغداد است و وفاتش بقول ابن نجار در ذیل تاریخ بغداد چهارشنبه ٔ بیستم شعبان 385 هَ . ق . باشد. ازسوء حظ از حی...
-
ریم
لغتنامه دهخدا
ریم . (اِ) چرکی که از جراحت می پالاید و در دنبل فراهم می آید. (ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ) (از فرهنگ اوبهی ) (از برهان ). غساق : در غریبی نان دستاسین و دوغ به ْ که در دوزخ زقوم و خون و ریم . ناصرخسرو.چو خون و ریم بپالود خیره از مردم...
-
رحیق
لغتنامه دهخدا
رحیق . [ رَ ] (ع اِ) می و خوشترین و بهترین می و می خالص بی آمیغ یا صافی و می صافی بی درد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شراب خالص و صاف . (غیاث اللغات ) (فرهنگ سروری ). شراب ویژه . (مهذب الاسماء). شراب خالص و صاف و خوشبوی . (آنندراج ). شراب نیکو یا ...
-
تفاوت
لغتنامه دهخدا
تفاوت . [ ت َ وُ / وِ / وَ ] (ع مص ) از هم جدا و دور شدن دو چیز. و هو علی غیر القیاس لان المصدر من تفاعل بضم العین الا ما روی فی هذالحرف . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به هر سه حرکات واو درست باشد مگر ضمه افصح است بمعنی دوری میان دو چیز و این خلاف ...
-
روی نهادن
لغتنامه دهخدا
روی نهادن . [ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) روی گذاشتن . روی آوردن . متوجه شدن . راهی شدن . متوجه گشتن . رفتن . (یادداشت مؤلف ). توجه . (ترجمان القرآن ) : نهاده روی به حضرت چنانکه روی به پیربه تیم واتگران آید از در تیماس . ابوالعباس .همی فزونی جوید اراد...
-
مهمان
لغتنامه دهخدا
مهمان . [ م ِ ] (ص ، اِ) میهمان . کسی که بر دیگری وارد شود واز او با طعام و دیگر وسائل پذیرایی کنند. عافی . مقابل میزبان . کسی که او را به خانه ٔ خود خوانند و اکرام کنند. نزیل . (دهار). ضیف . (ترجمان القرآن ). عوف . (منتهی الارب ). ابن غبرا. بنواغبرا...