کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غسان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ghassanid
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غسان
-
ابوالحسین
لغتنامه دهخدا
ابوالحسین . [ اَ بُل ْ ح ُ س َ ] (اِخ ) غسان . رجوع به غسان ... شود.
-
غساسنه
لغتنامه دهخدا
غساسنه . [ غ َ س ِ ن َ ] (اِخ ) ملوک غسان یا غسانیان . رجوع به غسان و غسانیان و آل جفنه شود. کلمه ٔ غساسنه ظاهراً جمع غسان و غسانیه است و در فرهنگهای عربی تنها غسان یا غسانیه ذکر شده و غساسنة نیامده است .
-
ابوالفضل
لغتنامه دهخدا
ابوالفضل . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) محمدبن ابی غسان بکری . رجوع به محمدبن ابی غسان ... شود.
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن غسان . علی بن مؤمل بن علی بن غسان مصری ، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن غسان . رجوع به علی مصری (ابن مؤمل بن علی بن ...) شود.
-
حزن
لغتنامه دهخدا
حزن . [ ح َ ] (اِخ ) حی ای است از غسان .
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ] (اِخ ) ابن مؤمل بن علی بن غسان مصری ، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن غسان . رجوع به علی مصری شود.
-
صبر
لغتنامه دهخدا
صبر. [ ص ُ ] (اِخ ) بطنی است از غسان . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ).
-
قرص
لغتنامه دهخدا
قرص . [ ق ُ ](اِخ ) ریگ توده ای است در زمین غسان . (منتهی الارب ).
-
ابومضر
لغتنامه دهخدا
ابومضر. [ اَ م ُ ض َ ] (اِخ ) غسان بن مضر. محدث است .
-
خربت
لغتنامه دهخدا
خربت . [ خ َ رَ ب َ ] (اِخ ) زمینی است مر غسان را.
-
حسحاس
لغتنامه دهخدا
حسحاس . [ ح َ ] (اِخ ) ابن غسان ، ملقب به ذی الحوضین .
-
غسانی
لغتنامه دهخدا
غسانی . [ غ َس ْ سا ] (ص نسبی ) منسوب به غسان . رجوع به غسان شود.- ملوک غسانی ؛ رجوع به غسانیان شود.|| (ع ص ) نیک . نیکوروی و خوب صورت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بسیار زیبا. (از اقرب الموارد).
-
ذخیر
لغتنامه دهخدا
ذخیر. [ ذُ خ َ ] (اِخ ) بطنی است از صدف و ابن الکلبی گوید او ذُخیربن غسان بن جذام بن الصدف است . (از انساب سمعانی ). و صاحب تاج العروس بجای ذخیربن غسان ذخیربن شجنان آورده است و ظاهراً غلط است .
-
جرجانی
لغتنامه دهخدا
جرجانی . [ ج ُ ] (اِخ ) غسان بن محمدبن غسان قزاز مکنی به ابوعلی . راوی بود و از عمران بن موسی سختیانی و احمدبن عبدالکریم وزان روایت کرد و گروهی از مردم جرجان از او روایت داشتند. (از تاریخ جرجان تألیف ابوالقاسم سهمی ص 287).