کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غزة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غزة
لغتنامه دهخدا
غزة. [ غ َزْ زَ ] (اِخ ) شهری است به فلسطین ،و امام شافعی رحمةاﷲ علیه در آن متولد شد و هاشم بن عبدمناف جد نبی (ص ) در شهر مزبور درگذشت ، و این نام را مطرودبن کعب به صورت جمع آورده و گفت : و هاشم فی ضریح عند بلقعةتشفی الریاح علیه وسط غزّات . (از منتهی...
-
غزة
لغتنامه دهخدا
غزة. [ غ َزْ زَ ] (اِخ ) ریگ توده ای است به بلاد بنی سعد. (منتهی الارب ). ریگ توده ای در بلاد بنی سعدبن زید مناةبن تمیم است و در آن آبگیرهای بسیار و درخت خرما پیدا شود. و «اخطل » در وصف شتر خود گوید : کأنها بعد ضم ّ السیر خیلهامن وحش غزة موشی ّالشوی...
-
غزة
لغتنامه دهخدا
غزة. [ غ َزْ زَ ] (اِخ ) شهری است به افریقیه . (منتهی الارب ). شهری در افریقیه است که ازقیروان سه روز فاصله دارد، و قافله هایی که الجزائر را قصد کنند در آنجا فرودآیند. (از معجم البلدان ).
-
غزة
لغتنامه دهخدا
غزة. [ غ َزْ زَ ] (اِخ ) منزلی است مر بنی حطامة را. (منتهی الارب ).
-
غزة
لغتنامه دهخدا
غزة. [ غ َزْ زَ ] (ع اِ) مرّت . (اقرب الموارد). کرّت . بار. نوبت . تارة.
-
واژههای مشابه
-
غزه
لغتنامه دهخدا
غزه . [ غ َ زَ / زِ ] (اِ) آواز و صدا و ندا. (برهان قاطع) (جهانگیری ) (آنندراج ). غازه . (برهان قاطع) (جهانگیری ). رجوع به غازه شود. || مخفف غازه به معنی بیخ دم حیوانات چرنده و پرنده . (از برهان قاطع). و ظاهراً یکی از ادات تصغیر است : دمغزه .- پرغزه ...
-
غزه
لغتنامه دهخدا
غزه . [ غ ُ زَ ] (اِخ ) یا غز . ابن یافث یا ابن منسک بن یافث . رجوع به حبیب السیر چ تهران ج 3 جزء اول شود.
-
غزه
فرهنگ فارسی معین
(غَ زِ) (اِ.) آواز، صدا.
-
غزه
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) بیخ دم حیوانات چرنده و پرنده .
-
دنب غزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] dombqaze = دنبالچه
-
واژههای همآوا
-
غضة
لغتنامه دهخدا
غضة. [ ؟ ض ْ ض َ ] (اِخ ) نام مادر المستضی ٔ باﷲ. رجوع به تاریخ الخلفاء سیوطی ص 294 شود.
-
غضة
لغتنامه دهخدا
غضة. [ غ ُض ْ ض َ ] (ع اِمص ) خواری . کمی . (منتهی الارب ). ج ، غُضَض . (المنجد).
-
غضة
لغتنامه دهخدا
غضة.[ غ َض ْ ض َ ] (ع ص ) مؤنث غَض ّ. رجوع به غَض ّ شود.