کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غزالة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
بز کوهی
دیکشنری فارسی به عربی
غزالة
-
غزال
دیکشنری فارسی به عربی
غزالة
-
غزالات
لغتنامه دهخدا
غزالات . [ غ َ ] (ع اِ) ج ِ غزالة. (اقرب الموارد). رجوع به غزالة شود.
-
اهوی کوهی
دیکشنری فارسی به عربی
ايل , غزالة
-
قراع
لغتنامه دهخدا
قراع . [ ق َرْرا ] (اِخ ) نام اسب غزاله ٔ سکونی . (منتهی الأرب ).
-
آهو
فرهنگ نامها
(تلفظ: āhu) غزال ، غزاله ؛ (به مجاز) معشوق زیبا ؛ (در قدیم) (به مجاز) چشم زیبا ؛ (در قدیم) (به مجاز) تندرونده ، سریع العمل .
-
غزال
لغتنامه دهخدا
غزال . [ غ َ ] (اِخ ) قریه ای است از اعمال طوس ، از آنجاست حجةالاسلام ابوحامد محمد غزالی ، و گویند غزال ریسمان فروش است و او به فرموده ٔ مادر خود رشته در بازار میفروخت . (آنندراج ) . رجوع به غزاله شود.
-
ترانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) tarāne ۱. (موسیقی) سرود؛ نغمه.۲. (ادبی) دوبیتی: ◻︎ هر نسفتهدُری دُری میسفت / هر غزاله ترانهای میگفت (نظامی۴: ۶۲۷).۳. [قدیمی] تروتازه.۴. [قدیمی] معشوق جوان.۵. [قدیمی] جوان خوشصورت.
-
غزالی
لغتنامه دهخدا
غزالی . [ غ َ ] (ص نسبی ) منسوب به غزالة که قریه ای است از مضافات طوس مولد امام محمد غزالی . (غیاث اللغات ). به قولی لقب ابوحامد و برادر وی احمد است . رجوع به غزالة و ابوحامد غزالی و احمد غزالی و غزالی شود. || (اِ) در اصطلاح طب قسمی از نبض است . || ن...
-
اسیل
لغتنامه دهخدا
اسیل . [ اَ ] (ع ص ) نرم و هموار و برابر. (منتهی الارب ) || رخساره ٔ دراز و کشیده . (منتهی الارب ) نرم و کشیده (چهره ). (اقرب الموارد) : غزل ز بهر غزالی غزاله رخ گویم که کرد خسته دلم رااسیر خدّ اسیل .امیرمعزی ( دیوان ص 452).
-
چرخ نشین
لغتنامه دهخدا
چرخ نشین . [ چ َ ن ِ ] (نف مرکب ) عرابه نشین . گردونه نشین . آنکه بر گردونه یا هر چیز که بوسیله ٔ چرخ حرکت کند بنشیند. || آسمان نشین . فلک نشین . سپهرنشین . رجوع به چرخ شود : بروز مردی او کیست شهسوار فلک غزاله نام زنی چرختاب و چرخ نشین .سلمان ساوجی .
-
تندحمله
لغتنامه دهخدا
تندحمله . [ ت ُ ح َ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) سخت جنگاور و حمله کننده . که با شدت و سرعت بر دشمن تازد. که بشدت و تندی حمله آورد : آن شاه تندحمله که خورشید شیرگیرپیشش به روز معرکه کمتر غزاله بود. حافظ (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).رجوع به تند و دیگر ترکیبه...
-
نقاشی خط هوالجمیل
واژهنامه آزاد
نقاشي خط هوالجميل يكي از ابداعات سبحان مهرداد محمدپور مي باشد ، اين شيوه از نقاشي خط با توجه به قواعد معاصر با ساير شيوه هاي نقاشي خط تفاوت دارد از نمونه آثار نقاشي خط هوالجميل مي توان به اثرهنري نفيس با متن حديث سلسلة الذب به صورت پرنده و غزاله در م...
-
بسر تیر رسانیدن
لغتنامه دهخدا
بسر تیر رسانیدن . [ ب ِ س َ رِرِ / رَ دَ ] (مص مرکب ) بر سر تیر رسانیدن . شکار شدن ، تیر خوردن : و هرگاه نخجیر دال طبع خجسته اش هوس شکار کردی غزال غزاله از یکساله بُعد گرم شتاب از خطوط اشعه خود را بر سر تیر رسانیدی . (دره ٔ نادره چ شهیدی چ 1341 هَ . ...
-
چرخ تاب
لغتنامه دهخدا
چرخ تاب . [چ َ ] (نف مرکب ) مرادف آسمان تاب . (آنندراج ). تابنده ٔبر چرخ . کنایه از ماه و اختران تابناک : بروز مردی او کیست شه سوار فلک غزاله نام زنی چرختاب و چرخ نشین . سلمان ساوجی .گر ماه چرخ تاب گشاید نقاب راخواهد نشاند در پس چرخ آفتاب را. سیفی (ا...