کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غزالان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غزالان
لغتنامه دهخدا
غزالان . [ غ َ ](اِ) کنایه از غزلخوانان و مطربان است که مراد خواننده و سازنده باشد. (برهان قاطع). غزالان به تخفیف جمع فارسی غزال (آهو) است و به معنی غزلخوانان ظاهراً به تشدید است اما غزال مشدد در عربی به معنی بافنده و ریسمان فروش میباشد. (حاشیه ٔ بره...
-
واژههای همآوا
-
قذالان
لغتنامه دهخدا
قذالان . [ ق َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ قذال . دو بستنگاه افسار اسب در پس پیشانی آن . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
تغازل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taqāzol عشق ورزیدن: ◻︎ بالـله به چنین فصل مباح است نشستن / با طرفه غزالان ز پی عیش و تغازل (قاانی: ۵۱۴).
-
عطسه ریختن
لغتنامه دهخدا
عطسه ریختن . [ ع َ س َ / س ِ ت َ ] (مص مرکب ) عطسه تولید کردن : هوا تا عطسه در مغز غزالان ختن ریزدبه دامان نسیم صبح زلف مشکسا بگشا.حزین (از آنندراج ).
-
گردن چرب کردن
لغتنامه دهخدا
گردن چرب کردن . [ گ َ دَ چ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گردن انداختن . (آنندراج ). مطیع کردن . رام نمودن : گردن رعنا غزالان را کند خط چرب و نرم نی به ناخن میکند مور ضعیفی شیر را. صائب (ازآنندراج ).و رجوع به گردن نرم کردن شود.
-
نمش
لغتنامه دهخدا
نمش . [ ن َ ] (اِ) مکر. حیله . دغابازی . (برهان قاطع) (انجمن آرا) (جهانگیری ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فریب . (ناظم الاطباء) : به کردار چشم غزالان دو چمش همه سحر و شوخی همه رنگ و نمش . شمسی (یوسف و زلیخا).|| یک نوع خوراکی که ازشیر و سرشیر می سازند....
-
ابخر
لغتنامه دهخدا
ابخر. [ اَ خ َ ] (ع ص ) گنده دهان . گنده دهن .آنکه دهان بدبوی دارد. مؤنث : بَخْراء : پیر سگانی که چو شیر ابخرندگرگ صفت ناف غزالان خورند. نظامی .چو شیران ابخر و شیرویه نامش .نظامی .
-
شیراندام
لغتنامه دهخدا
شیراندام . [ اَ ] (ص مرکب ) جوانی که دارای سینه ٔ پهن و کمر باریک باشد.(از آنندراج ) (از غیاث ) (ناظم الاطباء) : باز دل برده ز من پرفن باتدبیری شیراندام بتی نوچه ٔ کشتی گیری . میرنجات (از آنندراج ).کدام دل که نشد صید این سیه چشمان فغان ز هند و غزالان...
-
لامعی
لغتنامه دهخدا
لامعی . [ م ِ ] (اِخ ) شیخ جمال اﷲ از مردم اکبرآباد هندوستان . او به روزگار بهادر شاه حکمران دهلی میزیست و به تعلیم هندوبچگان میپرداخت . دیوان وی قریب سه هزار بیت و این بیت او راست :شود گر دشت پیما ناله ٔ مجنون به سودایت بفریاد آورد مانند نی شاخ غزال...
-
نظربند
لغتنامه دهخدا
نظربند. [ ن َ ظَ ب َ ] (اِ مرکب ) عملی به دعا و طلسمات که کسی چشم بد نزند چیزی یا کسی را. (یادداشت مؤلف ). دعا و طلسمی که بدان چشم شورچشمان را فروبندند تا از چشم زخم ایشان در امان مانند. || (ن مف مرکب ) آن که مردم او را در نظر خود بند دارد . (آنندرا...
-
غزال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] qazāl ۱. [جمع: غِزلان] (زیستشناسی) نوعی آهو با پاهای باریک، موی کوتاه، و چشمان درشت.۲. [قدیمی، مجاز] معشوقۀ زیبا؛ زن یا دختر زیبا: ◻︎ غزالی مست شمشیری گرفته / بهجای آهُویی شیری گرفته (نظامی۲: ۱۷۰)، ◻︎ شعر نظامی شکرافشان شده/ ورد غزالا...
-
گرفتار گشتن
لغتنامه دهخدا
گرفتار گشتن . [ گ ِ رِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) دچار شدن . مبتلا گشتن : کنون چون زمانه درآمد بسرگرفتار گشتم به دست پسر. فردوسی .بعلتهای مزمن و دردهای مهلک گرفتار گشته . (کلیله و دمنه ).وگر قانع و خویشتن دار گشت بتشنیعخلقی گرفتار گشت . سعدی (بوستان ). || ...
-
نصرآبادی
لغتنامه دهخدا
نصرآبادی . [ ن َ ] (اِخ ) محمد طاهر (میرزا...) از ادبا و شعرای قرن یازدهم است ، وی مؤلف تذکره ای است که به نام خود او «تذکره ٔ نصرآبادی » معروف شده است و مشتمل است بر شرح حال قریب یک هزار تن از شاعران معاصر مؤلف . وفات وی در اواخر قرن یازدهم یا اوا...