کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غر زن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
غر زن
/qarzan/
معنی
۱. زن بدکار؛ روسپی؛ فاحشه؛ قحبه.
۲. مردی که زن بدکار دارد: ◻︎ من عزیزم مصر حرمت را و این نامحرمان / غرزنان برزنند و غرچکان روستا (خاقانی: ۱۸).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
غر زن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] qarzan ۱. زن بدکار؛ روسپی؛ فاحشه؛ قحبه.۲. مردی که زن بدکار دارد: ◻︎ من عزیزم مصر حرمت را و این نامحرمان / غرزنان برزنند و غرچکان روستا (خاقانی: ۱۸).
-
واژههای مشابه
-
غَرَّ
فرهنگ واژگان قرآن
فريب داد (غرة به معناي غفلت در بيداري است ، و کلمه غرار به معناي غفلت با چرت و فتور است و غرور به معناي هر چيزي است که آدمي را فريب ميدهد ، چه مال باشد ، و چه جاه ، و چه شهوت ، و چه شيطان ، چيزي که هست بعضي از مفسرين کلمه غرور را به شيطان تفسير کردها...
-
غُر
لهجه و گویش تهرانی
تورفتگی،باد فتق
-
غر و غر
لغتنامه دهخدا
غر و غر. [ غ ُرْ رُ غ ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) به معنی غرغر. (فرهنگ شعوری ). رجوع به غرغر شود.
-
غِر و غِر
فرهنگ گنجواژه
دلبری کردن.
-
غُر و غُر
فرهنگ گنجواژه
غریدن
-
غر آمدن
لغتنامه دهخدا
غر آمدن . [ غ ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه قر دادن . غردادن . قر آمدن . جنباندن جزء یا تمام بدن از روی ناز: این قدر غر نیا. رجوع به غر دادن و قر دادن شود.
-
غر افتادن
لغتنامه دهخدا
غر افتادن . [ غ ِ اُ دَ ] (مص مرکب ) کشتار واقع شدن :غر افتادن میان قومی . قر افتادن . رجوع به غر شود.
-
غر دادن
لغتنامه دهخدا
غر دادن . [ غ ِ دَ ] (مص مرکب ) جنباندن جزء یا تمام بدن از روی ناز. (فرهنگ نظام ). قر دادن . رجوع به قر و قر دادن شود.
-
غر شدن
لغتنامه دهخدا
غر شدن . [ غ ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) غر شدن آفتابه و قمقمه و مانند آنها، فرورفتن قسمتی از آن با خوردن به زمین و جز آن . فرورفتن ظرفی مسین و سیمین و امثال آن به جهت زخم و ضربتی . رجوع به غر شود.
-
غر کردن
لغتنامه دهخدا
غر کردن . [ غ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آهسته سخن گفتن از سر خشم . سخن گفتن اعتراض آمیز. ناخشنودی کردن با کلماتی نامفهوم . غر زدن . غرغر کردن . لندیدن . لندلند کردن . ژکیدن . قرقر کردن . رجوع به مدخل های مذکور شود.
-
غر انداختن
فرهنگ فارسی معین
(غِ. اَ تَ) (مص م .) (عا.) چیزی را تا آخر مصرف کردن ، تمام کردن .
-
غر زدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . ~ .) (مص م .) قر زدن ؛ فریفتن دختر یا زنی برای کامجویی از او.
-
غر زدن
فرهنگ فارسی معین
(غُ. زَ دَ) (مص ل .) (عا.) با خشم و اعتراض زیر لب سخن گفتن .