کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غریزه ٔ جنسی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
غريزة
دیکشنری عربی به فارسی
غريزه , شعور حيواني , هوش طبيعي جانوران
-
جستوجو در متن
-
جنسی
لغتنامه دهخدا
جنسی . [ ج ِ ] (ص نسبی ) منسوب به جنس . (فرهنگ فارسی معین ). || در اصطلاح متداول امروزی ، آنچه مربوط به امور شهوانی باشد. (فرهنگ فارسی معین ): اعمال جنسی .- جاذبه ٔ جنسی ؛ کششی که از نظر غریزه ٔ جنسی میان دو موجود نر و ماده پدید می آید.- مسائل جنسی ...
-
باه
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] ( اِ.) غریزة جنسی ، نیروی شهوت .
-
libido
زیستمایه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] در نظریۀ روانکاوی، کارمایۀ روانیِ (psychic energy) غریزۀ زندگی، بهویژه کارمایۀ غریزۀ جنسی متـ . لیبیدو
-
جلق
فرهنگ فارسی معین
(جَ) [ ع . ] (مص ل .) ارضاء کردن غریزه جنسی به روش غیرطبیعی ، استمناء.
-
آتشی مزاج
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [عامیانه، مجاز] 'ātašime(a)zāj ۱. تندخو.۲. دارای غریزۀ شدید جنسی.
-
غریزی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به غریزَة) [عربی: غریزیّ] qarizi ۱. از روی غریزه؛ طبیعی: واکنش غریزی.۲. ذاتی؛ فطری: هوش غریزی.〈 غریزۀ جنسی: غریزۀ اطفای شهوت که سبب تولید نسل است.
-
آتش مزاج
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] 'ātašme(a)zāj ۱. سوزاننده.۲. [مجاز] دارای غریزۀ شدید جنسی؛ آتشیمزاج.
-
باه
واژگان مترادف و متضاد
۱. غریزه جنسی، قوه شهوانی، شهوت، نیروی شهوت ۲. جماع ۳. نکاح
-
هموسکسوآلیسم
فرهنگ فارسی معین
(هِ مُ س سُ) [ فر. ] (اِ.) ارضاء و تشفی غریزة جنسی با همجنس ، عارضة تمایل به همجنس .
-
کافور دادن
لغتنامه دهخدا
کافور دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از ضعیف کردن غریزه ٔ جنسی : ز مغز دشمن کافور داده گردون راکه روز صلح نگردد به فتنه آبستن .نظامی .
-
هیستری
لغتنامه دهخدا
هیستری . [ ت ِ ] (فرانسوی ، اِ) (اصطلاح پزشکی ) مرض عصبی مشخص یا اختلالات دائمی روحی که گاهی با فلج قسمتی از اعضاء همراه است . مبتلایان به این مرض دچار اختلال حواس و گرفتار اوهام (غالباً افکار و اوهام مربوط به غریزه ٔ جنسی ) میباشند و غالباً در موقع ...
-
طبق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: تبگ] tabaq ۱. پوشش۲. ظرف چوبی یا فلزی مسطح و گرد لبهدار یا بیلبه که در آن خوردنی و میوه یا چیز دیگر بگذارند.۳. [مجاز] شرم زن؛ فَرْج زن.۴. سکو یا ظرفی برای حمل کالا توسط لیفتراک.〈 طبق زدن: (مصدر لازم) [مجاز] مالید...