کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غرید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
غرید
/qarid/
معنی
= غرند
فرهنگ فارسی عمید
فعل
بن گذشته: غرید
بن حال: غر
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
غرید
لغتنامه دهخدا
غرید. [ غ َ ] (ص ) دختری را گویند که به شرط دوشیزگی به شوهر دهند و نباشد. (برهان قاطع). دختری که چون به شوهر دهند دوشیزه نباشد و به شرط دوشیزگی نگاه کرده باشند. (فرهنگ رشیدی ). غیر باکره . نادوشیزه (عروس ) : نرم نرمک چو عروسی که غرید آمده بودباز آنسو...
-
غرید
لغتنامه دهخدا
غرید. [ غ َ ] (ع ص ) مرغ یا انسان بلندآواز و خوش آواز. (از تاج العروس ). غِرْیَد. (تاج العروس ).
-
غرید
لغتنامه دهخدا
غرید. [ غ ِرْ ری ] (ع ص ) مرغ بلند و خوش آواز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرغ یا انسان بلندآواز و خوش آواز. (از تاج العروس ).
-
غرید
لغتنامه دهخدا
غرید. [ غ ِرْ ی َ ] (ع ص ) مرغ یا انسان بلندآواز وخوش آواز. غَرید. (از تاج العروس ). || غصن غرید؛ شاخه ٔ تر و تازه . ناعم . (از اقرب الموارد).
-
غرید
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] qarid = غرند
-
واژههای مشابه
-
می غرید
واژهنامه آزاد
به خشم فریاد می کشید،نعره می زد
-
واژههای همآوا
-
قرید
لغتنامه دهخدا
قرید. [ ق ُ رَ ] (ع اِ مصغر) مصغر قِرْد، به معنی کپی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به قِرْد شود.
-
جستوجو در متن
-
غزید
لغتنامه دهخدا
غزید. [ غ ِزْ ی َ ] (ع ص ) سخت آواز. یا آن تصحیف غِرّید است . (منتهی الارب ). الشدید الصوت ، و قیل هو تصحیف غِرّید بالراء المهملة. (از اقرب الموارد) (تاج العروس ). رجوع به غِرّید شود. || گیاه نرم و نازک . یا آن به راء مهمله است . (از منتهی الارب ). ا...
-
غربد
لغتنامه دهخدا
غربد. [ غ َ ب َ ] (ص ) دختری را گویند که چون به شوهر دهندش ، ظاهر شود که بکارت ندارد.(برهان قاطع) (آنندراج ). مصحف غرند = غرید است . غرود. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). رجوع به غرند شود.
-
سوزیدن
لغتنامه دهخدا
سوزیدن . [ دَ ] (مص ) سوختن : برق می انداخت میسوزید سنگ ابر می غرید رخ می ریخت رنگ . مولوی .گفت من سوزیده ام زآن آتشی تو مگر اندر بر خویشم کشی .مولوی .
-
غرد
لغتنامه دهخدا
غرد. [ غ َ رِ ] (ع ص ) مرغ بلند و خوش آواز. (از منتهی الارب ) (المنجد). هر آوازخوان خوش صوت . (از معجم البلدان ). غِرد. غِرّید. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). غَرد. (اقرب الموارد). مُغَرِّد. (المنجد). || آنکه آواز میخواند (شتربان ). (از دزی ج 2 ص 206...
-
غرد
لغتنامه دهخدا
غرد. [ غ ِ ] (ع ص ) مرغ بلند و خوش آواز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرغی که آواز خود را بلند کند و با آن به طرب آورد. (از اقرب الموارد). غَرِد. غِرّید. (منتهی الارب ). غَرد. (اقرب الموارد). || آنکه آواز میخواند (شتربان ). (دزی ج 2 ص 206). || (اِ) نوع...