کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غریب و عجیب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دره غریب
لغتنامه دهخدا
دره غریب . [ دَرْ رَ غ َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان دهدز بخش دهدز شهرستان اهواز. واقع در 24هزارگزی باختر دهدز. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
شام غریب
لغتنامه دهخدا
شام غریب . [ م ِ غ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به شام غریبان شود.
-
تنگک غریب
لغتنامه دهخدا
تنگک غریب . [ ت َ گ َ غ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان بوشهر است که 113 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
غريب اطوار
دیکشنری عربی به فارسی
گريزنده از مرکز , بيرون از مرکز , غير عادي , غريب , عجيب
-
غریب دشمن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی، مقابلِ غریبدوست] [قدیمی] qaribdošman آنکه دشمن غریبان باشد؛ دشمن غریب.
-
غریب دوست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] qaribdust آنکه غریبان را دوست دارد؛ دوست غریب؛ غریبپرور؛ غریبنواز.
-
غریب زاده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت مفعولی) [عربی. فارسی] [قدیمی] qaribzāde ۱. فرزند شخص غریب.۲. فرزند کولی.۳. [مجاز] حرامزاده.
-
غریب شمار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [عربی. فارسی] ‹غریباشمار› qaribšo(e)mār ۱. در شمار غریبان.۲. [قدیمی] = غرشمار
-
غریب وار
فرهنگ فارسی عمید
(قید، صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] qaribvār غریبمانند؛ مانند غریبان.
-
ادم غریب
دیکشنری فارسی به عربی
حفلة
-
غریب وعجیب
دیکشنری فارسی به عربی
غريب
-
غریب نواز
دیکشنری فارسی به عربی
مضياف
-
غریب ننواز
دیکشنری فارسی به عربی
قاس
-
چیز غریب
دیکشنری فارسی به عربی
فضول , نزوة
-
غریب تَپون
لهجه و گویش تهرانی
گوشتکوب (به شوخی)