کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غریب وند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غریب وند
لغتنامه دهخدا
غریب وند. [ غ َ وَ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ کیومرسی ایل چهارلنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 76).
-
واژههای مشابه
-
غريب
دیکشنری عربی به فارسی
انتقال دادن , بيگانه کردن , منحرف کردن , غريب وعجيب , غير مانوس , ناشي از هوس , خيالي , وهمي , هم ريشه , همجنس , واژه هم ريشه , خارجي , خارج از قلمرو چيزي , غيراصلي , تصادفي , فرعي , پيچ خورده , گره خورده , موي وزکرده , فرفري , عجيب وغريب , داراي اخل...
-
غریب آمدن
لغتنامه دهخدا
غریب آمدن . [ غ َ م َ دَ ] (مص مرکب )شگفت آمدن . عجیب به نظر آمدن . شگفت جلوه گر شدن . غریب نمودن . استغراب . (تاج المصادر بیهقی ) : غریب نآیدش از من غریو گر شب و روزبناله رعد غریوانم و به صورت غرو. کسائی .نه آن میوه ای کو غریب آیدت کزو تا توانی نصیب...
-
غریب حدیث
لغتنامه دهخدا
غریب حدیث . [ غ َ ب ِ ح َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به غریب الحدیث شود.
-
غریب شاه
لغتنامه دهخدا
غریب شاه . [ غ َ ] (اِخ ) رجوع به جمال الدین و رجوع به شدالازار ص 413 و حاشیه ٔ آن شود.
-
غریب شاهی
لغتنامه دهخدا
غریب شاهی . [ غ َ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سرویزن بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت ، که در 15 هزارگزی جنوب خاوری سارودئیه سر راه مالرو جیرفت به ساردوئیه قرار دارد. سکنه ٔ آن پنج تن است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
غریب شدن
لغتنامه دهخدا
غریب شدن . [ غ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) غریب گردیدن . غرابت . (تاج المصادر بیهقی ). اغتراب . رجوع به معانی غریب شود.
-
غریب شمردن
لغتنامه دهخدا
غریب شمردن . [ غ َ ش ُ / ش ِ م ُ دَ ] (مص مرکب ) عجیب و نادر شمردن . استغراب . رجوع به غریب شود.
-
غریب قرآن
لغتنامه دهخدا
غریب قرآن . [ غ َ ب ِ ق ُرْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به غریب القرآن شود.
-
غریب کندی
لغتنامه دهخدا
غریب کندی . [ غ َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باراندوزچای بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه ، که در 16هزارگزی جنوب خاوری ارومیه و 500گزی باختر راه ارابه رو ترکمان قرار دارد زمین آن جلگه و هوای آن معتدل است و دارای 66 تن سکنه است که شیعه اند و به زبان ترکی...
-
غریب گردیدن
لغتنامه دهخدا
غریب گردیدن . [ غ َ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) غریب شدن . رجوع به غریب شدن و غریب شود.
-
غریب گز
لغتنامه دهخدا
غریب گز. [ غ َ گ َ ] (اِ مرکب ) جانورکی که غسک و ساس نیز گویند. (ناظم الاطباء) . نوعی کنه که در دامغان هست و گزیدگی آن بیماری ممتد و گاه منجر به هلاکت گردد، و نوعی از آن در میانج هست که آن را مَلَه نامند. این حشره غالباً در کاروانسراهای راه تهران به ...
-
غریب گشتن
لغتنامه دهخدا
غریب گشتن . [ غ َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) غریب شدن . غریب گردیدن . اغراب . (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به ترکیبات مذکور و مدخل غریب شود.
-
غریب محله
لغتنامه دهخدا
غریب محله . [ غ َ م َ ح َل ْ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان یخکش بخش بهشهر شهرستان ساری که در 24هزارگزی جنوب خاوری بهشهر قرار دارد. محلی کوهستانی و جنگلی است و هوای آن معتدل مرطوب است و سکنه ٔ آن 610 تن هستند که شیعه اند و به زبان مازندرانی و فارسی س...