کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غریب مرگ شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
غریب آشنا
لغتنامه دهخدا
غریب آشنا. [ غ َ ] (ص مرکب ) آنکه با غریب آشنا باشد. غریب نواز. غریب پرور. غریب دوست : غریب آشنا باش و سیاح دوست که سیاح جلاب نام نکوست .سعدی (بوستان ).
-
غریب اشمار
لغتنامه دهخدا
غریب اشمار. [ غ َ اِ ] (ن مف مرکب ) در عداد غربا. در شمار غریبان : این غریب اشمار را نبود وفا. مولوی .رجوع به غریب شمار شود.|| غرشمال . قرشمال .
-
غریب الحال
لغتنامه دهخدا
غریب الحال . [غ َ بُل ْ ] (اِخ ) یکی از سران لشکر ابوالحسن علی بن عیسی . در تجارب الامم (ج 2 ص 90) آمده است : به سال 301 هَ . ق . ابوالحسن علی بن عیسی پس از بازگشت از مکه به وزارت رسید و بعد معزول شد و از خانه ٔ سلطان به سوی خانه ٔ خود رفت ، و مونس ا...
-
غریب الفقه
لغتنامه دهخدا
غریب الفقه . [ غ َ بُل ْ ف ِق ْه ْ ] (ع اِ مرکب ) الفاظ و اصطلاحات فقهی که دشوار است و محتاج تفسیر و شرح می باشد. صاحب کشف الظنون گوید: غریب الفقه کتابی است که ابومنصور محمدبن احمد ازهری لغوی ، متوفی به سال 370 هَ . ق . آن را تألیف کرده و در آن الفا...
-
غریب پرست
لغتنامه دهخدا
غریب پرست . [غ َ پ َ رَ ] (نف مرکب ) آنکه مردم غریب و بینوا را بنوازد و در حق ایشان نیکی کند. غریب پرور. غریب نواز.
-
غریب پرستی
لغتنامه دهخدا
غریب پرستی . [غ َ پ َ رَ ] (حامص مرکب ) عمل غریب پرست . غریب نوازی .
-
غریب پرور
لغتنامه دهخدا
غریب پرور. [ غ َ پ َرْ وَ ] (نف مرکب ) کسی که مردم درویش و غریب و بینوا را بنوازد وپذیرائی کند. (ناظم الاطباء). غریب پرست . غریب نواز.
-
غریب پروری
لغتنامه دهخدا
غریب پروری . [ غ َ پ َرْ وَ ] (حامص مرکب ) ملاطفت و مهربانی درباره ٔ مردمان درویش و غریب و بینوا. (ناظم الاطباء). غریب نوازی . غریب دوستی .
-
غریب حسن
لغتنامه دهخدا
غریب حسن . [ غ َ ح ُ ] (ص مرکب )آنکه دارای جمال و زیبایی شگفت آور است : شهری غریب دشمن ویاری غریب حسن آنجا چه جای غمزدگان قلندر است .خاقانی .
-
غریب حسن
لغتنامه دهخدا
غریب حسن .[ غ َ ح َ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باراندوزچای بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه که در 11/5هزارگزی جنوب خاوری ارومیه و یک هزار و پانصدگزی خاور شوسه ٔ ارومیه به مهاباد واقع است . زمین آن جلگه و هوای آن معتدل وسالم است و 66 تن سکنه دارد که مذهب...
-
غریب خواب
لغتنامه دهخدا
غریب خواب . [ غ َ خوا / خا ] (اِ مرکب ) اطاق یا خانه های ممحض برای کرایه دادن به غربا در شب .
-
غریب درکنک
لغتنامه دهخدا
غریب درکنک . [ غ َ دَ ک ُ ن َ ] (نف مرکب ) (باد...) باد سرد که در آخر فصل ییلاق وزد و آنانکه به ییلاق رفته اند به شهر و جای خود بازگردند. رجوع به باد شود.
-
غریب دشمن
لغتنامه دهخدا
غریب دشمن . [ غ َ دُ م َ ] (ص مرکب ) آنکه دشمن غریبان باشد. مقابل غریب دوست : بگریزم از او که من غریبم وین بی سر و بن غریب دشمن . مجیر بیلقانی .شهری غریب دشمن و یاری غریب حسن آنجا چه جای غمزدگان قلندر است . خاقانی .همین دو خصلت ملعون کفایت است تراغری...
-
غریب دوست
لغتنامه دهخدا
غریب دوست . [ غ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بروانان بخش ترکمان شهرستان میانج که در 6هزارگزی شمال باختری ترکمان و یک هزارگزی شوسه ٔ تبریز به میانه قرار دارد. محلی کوهستانی است وهوای آن معتدل است و سکنه ٔ آن 830 تن می باشد که شیعه اند و به زبان ترکی س...
-
غریب دوست
لغتنامه دهخدا
غریب دوست . [ غ َ ] (ص مرکب ) آنکه غریبان را دوست دارد. غریب نواز. غریب پرور. غریب پرست : اسدآباد... آبی اندک دارد و همه مردمش غریب دوست باشند. (مجمل التواریخ و القصص ). همدان شهری است که در عراق و خراسان متفق اند که به درستی هوای آن ، شهر نیست و مرد...