کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غریب زاده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
غریب زاده
/qaribzāde/
معنی
۱. فرزند شخص غریب.
۲. فرزند کولی.
۳. [مجاز] حرامزاده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
غریب زاده
لغتنامه دهخدا
غریب زاده . [ غ َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) لولی زاده . (غیاث اللغات ). در محاوره به معنی لولی زاده است چه اکثر مسافران به لولی و کاولی اختلاط کنند. (آنندراج ). || زاده ٔ زنا. حرامزاده . (ناظم الاطباء) : غریب زاده که تخمش بیفتد از عالم نمی شود...
-
غریب زاده
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دِ) [ ع - فا. ] (ص مف .) 1 - زادة کولی . 2 - کنایه از: حرامزاده .
-
غریب زاده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت مفعولی) [عربی. فارسی] [قدیمی] qaribzāde ۱. فرزند شخص غریب.۲. فرزند کولی.۳. [مجاز] حرامزاده.
-
واژههای مشابه
-
غريب
دیکشنری عربی به فارسی
انتقال دادن , بيگانه کردن , منحرف کردن , غريب وعجيب , غير مانوس , ناشي از هوس , خيالي , وهمي , هم ريشه , همجنس , واژه هم ريشه , خارجي , خارج از قلمرو چيزي , غيراصلي , تصادفي , فرعي , پيچ خورده , گره خورده , موي وزکرده , فرفري , عجيب وغريب , داراي اخل...
-
غریب آمدن
لغتنامه دهخدا
غریب آمدن . [ غ َ م َ دَ ] (مص مرکب )شگفت آمدن . عجیب به نظر آمدن . شگفت جلوه گر شدن . غریب نمودن . استغراب . (تاج المصادر بیهقی ) : غریب نآیدش از من غریو گر شب و روزبناله رعد غریوانم و به صورت غرو. کسائی .نه آن میوه ای کو غریب آیدت کزو تا توانی نصیب...
-
غریب حدیث
لغتنامه دهخدا
غریب حدیث . [ غ َ ب ِ ح َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به غریب الحدیث شود.
-
غریب شاه
لغتنامه دهخدا
غریب شاه . [ غ َ ] (اِخ ) رجوع به جمال الدین و رجوع به شدالازار ص 413 و حاشیه ٔ آن شود.
-
غریب شاهی
لغتنامه دهخدا
غریب شاهی . [ غ َ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سرویزن بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت ، که در 15 هزارگزی جنوب خاوری سارودئیه سر راه مالرو جیرفت به ساردوئیه قرار دارد. سکنه ٔ آن پنج تن است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
غریب شدن
لغتنامه دهخدا
غریب شدن . [ غ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) غریب گردیدن . غرابت . (تاج المصادر بیهقی ). اغتراب . رجوع به معانی غریب شود.
-
غریب شمردن
لغتنامه دهخدا
غریب شمردن . [ غ َ ش ُ / ش ِ م ُ دَ ] (مص مرکب ) عجیب و نادر شمردن . استغراب . رجوع به غریب شود.
-
غریب قرآن
لغتنامه دهخدا
غریب قرآن . [ غ َ ب ِ ق ُرْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به غریب القرآن شود.
-
غریب کندی
لغتنامه دهخدا
غریب کندی . [ غ َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باراندوزچای بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه ، که در 16هزارگزی جنوب خاوری ارومیه و 500گزی باختر راه ارابه رو ترکمان قرار دارد زمین آن جلگه و هوای آن معتدل است و دارای 66 تن سکنه است که شیعه اند و به زبان ترکی...
-
غریب گردیدن
لغتنامه دهخدا
غریب گردیدن . [ غ َ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) غریب شدن . رجوع به غریب شدن و غریب شود.
-
غریب گز
لغتنامه دهخدا
غریب گز. [ غ َ گ َ ] (اِ مرکب ) جانورکی که غسک و ساس نیز گویند. (ناظم الاطباء) . نوعی کنه که در دامغان هست و گزیدگی آن بیماری ممتد و گاه منجر به هلاکت گردد، و نوعی از آن در میانج هست که آن را مَلَه نامند. این حشره غالباً در کاروانسراهای راه تهران به ...