کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غریب حدیث پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
غریب درکنک
لغتنامه دهخدا
غریب درکنک . [ غ َ دَ ک ُ ن َ ] (نف مرکب ) (باد...) باد سرد که در آخر فصل ییلاق وزد و آنانکه به ییلاق رفته اند به شهر و جای خود بازگردند. رجوع به باد شود.
-
غریب دشمن
لغتنامه دهخدا
غریب دشمن . [ غ َ دُ م َ ] (ص مرکب ) آنکه دشمن غریبان باشد. مقابل غریب دوست : بگریزم از او که من غریبم وین بی سر و بن غریب دشمن . مجیر بیلقانی .شهری غریب دشمن و یاری غریب حسن آنجا چه جای غمزدگان قلندر است . خاقانی .همین دو خصلت ملعون کفایت است تراغری...
-
غریب دوست
لغتنامه دهخدا
غریب دوست . [ غ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بروانان بخش ترکمان شهرستان میانج که در 6هزارگزی شمال باختری ترکمان و یک هزارگزی شوسه ٔ تبریز به میانه قرار دارد. محلی کوهستانی است وهوای آن معتدل است و سکنه ٔ آن 830 تن می باشد که شیعه اند و به زبان ترکی س...
-
غریب دوست
لغتنامه دهخدا
غریب دوست . [ غ َ ] (ص مرکب ) آنکه غریبان را دوست دارد. غریب نواز. غریب پرور. غریب پرست : اسدآباد... آبی اندک دارد و همه مردمش غریب دوست باشند. (مجمل التواریخ و القصص ). همدان شهری است که در عراق و خراسان متفق اند که به درستی هوای آن ، شهر نیست و مرد...
-
غریب دوستی
لغتنامه دهخدا
غریب دوستی . [ غ َ ] (حامص مرکب ) عمل شخص غریب دوست . ملاطفت و مهربانی درباره ٔ مردم درویش و غریب و بینوا : و انصاف در آن است که در همدان اگر امن باشد، هیچ شهری در اسلام مقابل آن نباشد، از فراخی نعمت و درستی هوا و آب وغریب دوستی و درویش داری . (مجمل ...
-
غریب زاده
لغتنامه دهخدا
غریب زاده . [ غ َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) لولی زاده . (غیاث اللغات ). در محاوره به معنی لولی زاده است چه اکثر مسافران به لولی و کاولی اختلاط کنند. (آنندراج ). || زاده ٔ زنا. حرامزاده . (ناظم الاطباء) : غریب زاده که تخمش بیفتد از عالم نمی شود...
-
غریب شکل
لغتنامه دهخدا
غریب شکل . [ غ َ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) آنکه دارای شکل و هیأت شگفت انگیز و نادر باشد : لطیف جوهر و جانی ، غریب قامت و شکلی نظیف جامه و جسمی ، بدیع صورت و خوئی .سعدی (طیبات ).
-
غریب شمار
لغتنامه دهخدا
غریب شمار. [غ َ ش ُ / ش ِ ] (ن مف مرکب ) در عداد غربا : می دان که جان ز روی شناسان آن سراست .مشمارش از غریب شماران این سرا. خاقانی .رجوع به غریب اشمار شود.
-
غریب شناس
لغتنامه دهخدا
غریب شناس . [ غ َ ش ِ ] (نف مرکب ) آنکه غریب را شناسد. رجوع به غریب شمار و حاشیه ٔ 2 همین صفحه شود.
-
غریب قامت
لغتنامه دهخدا
غریب قامت . [ غ َ م َ ] (ص مرکب ) آنکه قامت خوب و شگفت آوری دارد : لطیف جوهر و جانی ، غریب قامت و شکلی نظیف جامه و جسمی بدیع صورت و خوئی .سعدی (طیبات ).
-
غریب کش
لغتنامه دهخدا
غریب کش . [ غ َ ک ُ ] (نف مرکب ) آنکه غریبان و بینوایان را آزار و اذیت کند.
-
غریب نواز
لغتنامه دهخدا
غریب نواز. [ غ َ ن َ ] (نف مرکب ) نوازنده ٔ مردمان درویش و مسافر و بینوا. (ناظم الاطباء). آنکه غریب رابنوازد. غریب پرور. غریب دوست . غریب پرست : ادب مگیر و فصاحت مگیر و شعر مگیرنه من غریبم و شاه جهان غریب نواز. ابوالحسن آغاجی .با غریبان رنجدیده بسازت...
-
غریب نوازی
لغتنامه دهخدا
غریب نوازی . [ غ َ ن َ ] (حامص مرکب ) نوازش از مردمان درویش و بینوا. (ناظم الاطباء). عمل غریب نواز. ملاطفت و مهربانی در حق غریب و بینوا و درویش . غریب پروری . غریب دوستی . غریب پرستی : علی الخصوص در این عصر که تیمار بیماران و غریب نوازی و غمخوارگی هم...
-
غریب وار
لغتنامه دهخدا
غریب وار. [ غ َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) مانند شخص غریب . ترکیبی است از غریب + وار (مزید مؤخر شباهت ).
-
غریب وند
لغتنامه دهخدا
غریب وند. [ غ َ وَ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ کیومرسی ایل چهارلنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 76).