کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غریب الحال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شب غریب
فرهنگ فارسی معین
(شَ غَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) نان و حلوایی که در شب اول دفن میت به جهت ترویح روح او قسمت کنند.
-
غریب آمدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . مَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) عجیب به نظر آمدن .
-
غریب زاده
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دِ) [ ع - فا. ] (ص مف .) 1 - زادة کولی . 2 - کنایه از: حرامزاده .
-
غریب شمار
فرهنگ فارسی معین
( ~ . شُ) [ ع - فا. ] (اِ. ص .) گمنام ، مجهول .
-
غریب گز
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گَ) [ ع - فا. ] (اِ.) 1 - حشره ای که به غریبه نیش می زند و بومیان نسبت به آن مصونیت دارند. 2 - عقرب . 3 - ساس ، کَنِه .
-
حدیث غریب
لغتنامه دهخدا
حدیث غریب . [ ح َ ث ِ غ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یکی از سیزده قسم حدیث های صحیح و حسن . (کشاف اصطلاحات الفنون از خلاصة الخلاصة). رجوع به حدیث شود.
-
دره غریب
لغتنامه دهخدا
دره غریب . [ دَرْ رَ غ َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان دهدز بخش دهدز شهرستان اهواز. واقع در 24هزارگزی باختر دهدز. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
شام غریب
لغتنامه دهخدا
شام غریب . [ م ِ غ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به شام غریبان شود.
-
شاه غریب
لغتنامه دهخدا
شاه غریب . [ غ َ ] (اِخ ) شاه غریب میرزا. از نبیرگان سلطان حسین میرزا بایقرا و شاعر بود. رجوع به غریب (شاه ... میرزا) شود.
-
شب غریب
لغتنامه دهخدا
شب غریب . [ ش َ غ َ ] (اِ مرکب ) شب اول مرگ کسی . (یادداشت مؤلف ). || نان و حلوایی باشد که در شب اول قبر میت به جهت ترویح روح او قسمت کنند. (از برهان ). نان و حلوایی که شب اول میت سر قبر او قسمت میکردند و حالا آن را در بعضی از جاهای ایران شام غریبان...
-
بطلمیوس غریب
لغتنامه دهخدا
بطلمیوس غریب . [ ب َ ل َ س ِ غ َ ](اِخ ) از فلاسفه ٔ طبیعین و از اوست : کتاب اخبار ارسطالیس و وفاته و مراتب کتبه . (ابن الندیم ). قفطی گوید: این بطلمیوس مؤلف مجسطی نیست و از مردم روم و از طرفداران ارسطو است . و او راست کتاب اخبار ارسطوطالیس و وفاته ...
-
تنگک غریب
لغتنامه دهخدا
تنگک غریب . [ ت َ گ َ غ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان بوشهر است که 113 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
چشمه غریب
لغتنامه دهخدا
چشمه غریب . [ چ َ م َ غ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهاباد بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند، واقع در 34 هزارگزی جنوب که دامنه و معتدل است و 5تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
غريب اطوار
دیکشنری عربی به فارسی
گريزنده از مرکز , بيرون از مرکز , غير عادي , غريب , عجيب
-
غریب آشنا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] qarib[']āš[e]nā آنکه با غریبان آشنایی و دوستی کند؛ غریبنواز؛ غریبدوست: ◻︎ غریبآشنا باش و سیاحدوست / که سیاح جَلاّب نام نکوست (سعدی۱: ۴۴).