کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غریب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
غریب
/qarib/
معنی
۱. دورافتاده از وطن.
۲. ویژگی مکانی که محل زندگی شخص نیست و برای او ناآشناست.
۳. [مجاز] موجب شگفتی؛ عجیب.
۴. (اسم) (ادبی) در عروض، از بحور شعر بر وزن «فاعلاتن فاعلاتن مستفعلن»؛ جدید.
۵. [مجاز] خوب.
〈 غریب آمدن: (مصدر لازم) شگفتانگیز و عجیب به نظر رسیدن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بیگانه، غریبه، ناآشنا، ناشناخته، ناشناس
۲. بیکس، فقیر
۳. نامحرم
۴. اجنبی، خارجی
۵. بدیع، حیرتانگیز، شگفت، شگفتآور، عجیب، غیرعادی
۶. طرفه، طریف، نو
۷. دورازوطن، دورافتاده ≠ آشنا، خویش
برابر فارسی
بیگانه، ناآشنا، دور، ناشناخته
دیکشنری
alien, lonely, out-of-towner, rootless, strange, stranger, whimsical
-
جستوجوی دقیق
-
غریب
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیگانه، غریبه، ناآشنا، ناشناخته، ناشناس ۲. بیکس، فقیر ۳. نامحرم ۴. اجنبی، خارجی ۵. بدیع، حیرتانگیز، شگفت، شگفتآور، عجیب، غیرعادی ۶. طرفه، طریف، نو ۷. دورازوطن، دورافتاده ≠ آشنا، خویش
-
غریب
فرهنگ واژههای سره
بیگانه، ناآشنا، دور، ناشناخته
-
غریب
لغتنامه دهخدا
غریب . [ غ َ ] (اِخ ) (ابو...) ناحیه ای است در عراق واقع در قضاء کاظمیه . (از اعلام المنجد).
-
غریب
لغتنامه دهخدا
غریب . [ غ َ ] (اِخ ) (شاه ... میرزا) از نبائر سلطان حسین میرزا و شاعر بود. و به جودت ذهن وحدت طبع به تلاش مضامین غریب طریقه ٔ ندرت می پیمود:نی غبارست که از دامن صحرا برخاست که زمین هم به تماشای تو از جا برخاست . #بازم بلای دل غم آن ماه پاره شدای وای...
-
غریب
لغتنامه دهخدا
غریب . [ غ َ ] (اِخ ) (متوفی به سال 731 هَ . ق .) برهان الدین . غالباً وی را به شیخ برهان الدین یا شاه برهان الدین موصوف دارند. وی از اکابر عرفا و از مریدان شیخ نظام الدین ولی بود. در شهر برهانپور از بلاد دکن درگذشت . (از ریحانة الادب ذیل برهان الدین...
-
غریب
لغتنامه دهخدا
غریب . [ غ َ ] (اِخ ) ابن احمد. کنیه ٔ وی ابوعمار و تابعی است . رجوع به ابوعمار شود.
-
غریب
لغتنامه دهخدا
غریب . [ غ َ ] (اِخ ) ابن معن . وی در ربیع الاول 411 هَ . ق . با شخصی به نام نورالدولة دبیس بن علی بن مزید الاسدی همدست شد و با لشکری که از بغداد آمده بود جنگید و چیره شد. (از کامل ابن اثیر ج 9 ص 133). و برای تفصیل رجوع به کتاب مذکور شود.
-
غریب
لغتنامه دهخدا
غریب . [ غ َ ] (اِخ ) امین افندی . وی صاحب جریده ٔ «الحارس » بیروتی است و او راست : 1- اخبار و افکار، و آن مجموعه ٔ ادبی و تاریخی است که در روزنامه ٔ خود آن را منتشر کرده و در مطبعه ٔ جدعون بیروت به سال 1912م . به چاپ رسانیده است . 2- اسماء البنات ، ...
-
غریب
لغتنامه دهخدا
غریب . [ غ َ ] (اِخ ) به قولی نام مادر المقتدر باﷲ ابوالفضل جعفربن المعتضد بود. (از تاریخ الخلفاء سیوطی ص 251).
-
غریب
لغتنامه دهخدا
غریب . [ غ َ ] (اِخ ) قریه ای است در جرابلس از کشور سوریه . (از اعلام المنجد).
-
غریب
لغتنامه دهخدا
غریب . [ غ َ ] (اِخ ) منصور شاهین .سراینده ٔ شعر معروف «المعنی » از معلقه ٔ «دامور» وی لبنانی است و دیوانش در مطبعه ٔ جدعون بیروت به سال 1914م . چاپ شده است . (از معجم المطبوعات ج 2 ص 1407).
-
غریب
لغتنامه دهخدا
غریب . [ غ َ ] (اِخ ) نام کنیز آوازخوانی بود که مأمون خلیفه ٔ عباسی وی را برای محمدبن حامد تزویج کرد. (ایضاً از تاریخ الخلفاء ص 216). برای تفصیل رجوع به کتاب مذکور شود.
-
غریب
لغتنامه دهخدا
غریب . [ غ َ ] (اِخ ) یکی از 31 قبیله ای که در کردمحله ساکن اند. (از ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 100).
-
غریب
لغتنامه دهخدا
غریب . [ غ َ ] (ع ص ) هر چیزی نادر و نو.(منتهی الارب ) (آنندراج ). نادر. (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ). عجیب و نادر. (فرهنگ نظام ). شگفت . عجیب و غیر مأنوس . (المنجد). بدیع. تازه . طرفه : غریب آهوئی آمدم در کمندکه از بند جست و مرا کرد بند. فردوسی (ا...
-
غریب
لغتنامه دهخدا
غریب . [ غ ُ رَ ] (ع اِمصغر) رواست که مصغر غَرَب باشد که نوعی درخت است یا مصغر جز آن باشد. (از معجم البلدان ).