کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غروب شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
افول
فرهنگ فارسی معین
( اُ ) [ ع . ] (مص ل .) فرو شدن ، غروب شدن .
-
غیبوبت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: غَیبوبَة] [قدیمی] qeybubat ۱. ناپدید شدن؛ نهان شدن.۲. فروشدن آفتاب؛ غروب.
-
طالع شدن
واژگان مترادف و متضاد
طلوع کردن، دمیدن، برآمدن، ≠ غروب کردن، افول کردن
-
صغو
لغتنامه دهخدا
صغو. [ ص ُ غ ُوو ] (ع مص ) میل کردن یا میل کردن دهن و یکی از دو جانب وی . || مائل شدن آفتاب به غروب . || مائل شدن نجوم به غروب . (منتهی الارب ).
-
سر بر زدن
واژگان مترادف و متضاد
سر برکشیدن، طلوع کردن، ظاهر شدن (خورشید و ) ≠ غروب کردن
-
go down
دیکشنری انگلیسی به فارسی
برو پایین، پایین رفتن، غرق شدن، روی کاغذ آمدن، خوابیدن، غروب کردن، فروکش کردن
-
افول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'oful ۱. غروب کردن.۲. پنهان شدن.۳. ناپدید شدن ستاره.۴. [مجاز] از دست رفتن موقعیت.
-
شفی
لغتنامه دهخدا
شفی . [ ش َ فا ] (ع مص ) نزدیک شدن آفتاب به غروب . || برآمدن ماه نو. || نمایان شدن شخص . (منتهی الارب ). و رجوع به شَفا شود.
-
صغو
لغتنامه دهخدا
صغو. [ ص َغ ْوْ ] (ع مص ) میل کردن یا میل کردن کام دهن و یکی از دو جانب وی . || مائل شدن آفتاب به غروب . || مائل شدن نجوم به غروب . || (اِمص ) میل ، یقال : صغوه معک ؛ یعنی میل او بسوی تست . (منتهی الارب ).
-
غیبوبت
فرهنگ فارسی معین
(غَ بَ) [ ع . غیبوبة ] 1 - (مص ل .) ناپدید شدن ، نهان شدن . 2 - فرو شدن آفتاب . 3 - (اِ مص .) نهفتگی . 4 - غروب (ستارگان ). 5 - مفارقت ، جدایی .
-
روز فروشدن
لغتنامه دهخدا
روز فروشدن . [ ف ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ٔ مردم گناباد (خراسان ) غروب فرارسیدن . غروب شدن . || کنایه از بسر آمدن عمر. (آنندراج ).
-
خندیدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. خنده زدن، خنده کردن، ضحک، قهقهه زدن ≠ گریستن ۲. ابتسام، تبسم کردن، لبخند زدن ۳. شکفتن، شکوفا شدن، وا شدن، باز شدن ≠ پژمردن، خشکیدن ۴. سبزشدن ≠ خشک شدن ۵. درخشیدن، روشنشدن ≠ غروب کردن
-
فرو شدن
فرهنگ فارسی معین
(فُ. شُ دَ) (مص ل .) 1 - پایین رفتن . 2 - به زیر رفتن . 3 - فرود رفت . 4 - غروب کردن ، ناپدید شدن . 5 - داخل شدن . 6 - غوطه ور شدن . 7 - غرق شدن . 8 - انحطاط یافتن ، سقوط کردن . 9 - نابود شدن . 10 - پوشیده ماندن .
-
صغران
لغتنامه دهخدا
صغران . [ ص ُ ] (ع مص ) خرد گردیدن . (منتهی الارب ). || خوار شدن . (منتهی الارب ). || مائل شدن آفتاب به غروب . (منتهی الارب ). || (ص ) خرد. (منتهی الارب ).
-
شوم
لهجه و گویش گنابادی
shom در گویش گنابادی یعنی شام ، غروب خورشید ، شب شدن ، نحس ، بد چشم ، چشم شور