کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غروب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
غروب
/qorub/
معنی
۱. زمان قرار گرفتن خورشید در افق؛ پایانِ روز.
۲. (اسم مصدر) فرورفتن و ناپدید شدن آفتاب یا ستاره.
۳. پایان یافتن چیزی یا امری: غروب جوانی، غروب دولت.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
افول، شام، شامگاهان، عشا ≠ طلوع، سحر
برابر فارسی
ایوار، فروشد، شامگاه
فعل
بن گذشته: غروب کرد
بن حال: غروب کن
دیکشنری
dusk, nightfall
-
جستوجوی دقیق
-
غروب
واژگان مترادف و متضاد
افول، شام، شامگاهان، عشا ≠ طلوع، سحر
-
غروب
فرهنگ واژههای سره
ایوار، فروشد، شامگاه
-
غروب
لغتنامه دهخدا
غروب . [ غ ُ ] (اِخ ) نام جائی است در شعر نابغه ٔ جعدی : و مسکنها بین الغروب الی اللوی الی شعب ترعی بهن فعیهم لیالی تصطاد الرجال بفاحم و ابیض کالاغریض لم یتثلّم .(از معجم البلدان ).
-
غروب
لغتنامه دهخدا
غروب . [ غ ُ ] (ع اِ) ج ِ غَرب . (منتهی الارب ). رجوع به غرب شود.
-
غروب
لغتنامه دهخدا
غروب . [ غ ُ ] (ع مص ) فروشدن ماه و جز آن . (منتهی الارب ) . فرورفتن ماه و آفتاب و با لفظ کردن و شدن مستعمل (است ). (آنندراج ). فروشدن آفتاب و ستاره . (تاج المصادر بیهقی ). فروشدن آفتاب و ماه و ستاره . (مصادر زوزنی ). دور شدن و مخفی گردیدن ستاره در م...
-
غروب
فرهنگ فارسی معین
(غُ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) فرو رفتن و ناپدید شدن آفتاب یا هر ستارة دیگر. 2 - (اِ.) هنگام غروب آفتاب .
-
غروب
دیکشنری عربی به فارسی
غروب افتاب , مغرب , افول
-
غروب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] qorub ۱. زمان قرار گرفتن خورشید در افق؛ پایانِ روز.۲. (اسم مصدر) فرورفتن و ناپدید شدن آفتاب یا ستاره.۳. پایان یافتن چیزی یا امری: غروب جوانی، غروب دولت.
-
غروب
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: qorub طاری: qorüb طامه ای: oxdowqörub طرقی: qurub کشه ای: qirib نطنزی: qorub
-
غروب
دیکشنری فارسی به عربی
ليل , مساء
-
واژههای مشابه
-
غُرُوبِ
فرهنگ واژگان قرآن
غروب
-
غروب شدن
لغتنامه دهخدا
غروب شدن . [ غ ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) غایب شدن . فروشدن . غروب کردن آفتاب و جز آن . عَرَج ؛ غروب شدن آفتاب . غمس ؛ غروب شدن نجم . (منتهی الارب ). رجوع به مجموعه ٔ مترادفات ص 255 و رجوع به غروب کردن شود.
-
غروب کردن
لغتنامه دهخدا
غروب کردن . [ غ ُ ک َ دَ] (مص مرکب ) ناپدید شدن .غایب شدن . فروشدن آفتاب و ماه و جز آن : غروب کرده سپهر کمال را خورشیدلباس نیلی از آن همچون آسمان دارم . درویش واله ٔ هروی (از آنندراج ).- امثال :آفتاب در ملکش غروب نمی کند ؛ یعنی شرق و غرب زمین در حیط...
-
غروب کوک
لغتنامه دهخدا
غروب کوک . [ غ ُ ] (ص مرکب ) ساعتی که کوک آن غروب و طلوع خورشید را معین می کند. مقابل ظهرکوک .