کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غرنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
غرنگ
/qarang/
معنی
۱. صدای گریه و ناله: ◻︎ مرا گریستن اندر غم تو آیین گشت / چنانکه هیچ نیاسایم از غریو و غرنگ (فرخی: ۴۵۳).
۲. نوحه.
۳. صدایی که هنگام گریستن در گلو میپیچد: ◻︎ به خروش اندرش گرفته غریو / به گلو اندرش بمانده غرنگ (منجیک: شاعران بیدیوان: ۲۳۶).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
غرنگ
لغتنامه دهخدا
غرنگ . [ غ َ رَ ] (اِ) صدای خرخری که به سبب گریه کردن یا فشردن گلو در حلق و سینه ٔ مردم افتد، به کسر اول نیز به این معنی آمده است . (برهان قاطع). خرخره که در گلو افتد به سبب فشردن گلو. (فرهنگ رشیدی ) (از جهانگیری ). بانگ نرم و شکسته بود در گلو از گری...
-
غرنگ
لغتنامه دهخدا
غرنگ . [غ ِ رَ ] (اِ) همان غَرَنگ است . رجوع به غرنگ شود.
-
غرنگ
فرهنگ فارسی معین
(غَ رَ) (اِ.) صدایی که هنگام گریستن در گلو می پیچد.
-
غرنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹غرن› [قدیمی] qarang ۱. صدای گریه و ناله: ◻︎ مرا گریستن اندر غم تو آیین گشت / چنانکه هیچ نیاسایم از غریو و غرنگ (فرخی: ۴۵۳).۲. نوحه.۳. صدایی که هنگام گریستن در گلو میپیچد: ◻︎ به خروش اندرش گرفته غریو / به گلو اندرش بمانده غرنگ (منجیک: شاعران ...
-
واژههای مشابه
-
غرنگ و غریو
لغتنامه دهخدا
غرنگ و غریو. [ غ َ رَ گ ُ غ ِ وْ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) ترکیبی است از غرنگ + غریو. رجوع به همین کلمات شود. آه و ناله و صدا و فریاد : شتابان شتر در بیابان چو دیودل یوسف اندر غرنگ و غریو. فردوسی .بدانجایگه باشد ارژنگ دیوکه هزمان برآرد غرنگ و غریو. ف...
-
غریو و غرنگ
لغتنامه دهخدا
غریو و غرنگ . [ غ ِ ری وُ غ َ رَ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) شور و فریاد و بانگ و غوغا. آواز گریه و زاری . ترکیبی است از غریو + و (عطف ) +غرنگ . رجوع به هریک از این کلمه ها شود : مرا گریستن اندر غم تو آئین گشت چنانکه هیچ نیاسایم از غریو و غرنگ . فرخی .ت...
-
غَریو و غَرَنگ
فرهنگ گنجواژه
بانگ بلند.
-
غم و غَرنگ
فرهنگ گنجواژه
غصه.
-
غَمزه و غَرَنگ
فرهنگ گنجواژه
دلبری.
-
جستوجو در متن
-
غرنگان
لغتنامه دهخدا
غرنگان . [ غ َ رَ ] (نف ) غرنگ کننده . || در حال غرنگیدن . رجوع به غرنگ شود.
-
غرنگیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] qarangidan غرنگ کردن؛ ناله برآوردن.
-
غرنگنده
لغتنامه دهخدا
غرنگنده . [ غ َ رَ گ َ دَ / دِ ] (نف ) غرنگ کننده . غرنگان . رجوع به غرنگ شود.
-
غرنگیدن
لغتنامه دهخدا
غرنگیدن . [ غ َ رَ دَ ] (مص ) غریویدن . رجوع به غریو شود. || غرنگ کردن . رجوع به غرنگ شود.