کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غرنبنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
غرنبنده
/qorombande/
معنی
کسی یا چیزی که صدای مهیب درآورد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
غرنبنده
لغتنامه دهخدا
غرنبنده . [ غ ُ رُم ْ ب َ دَ / دِ ] (نف ) کسی یا چیزی که بغرنبد. بانگ و فریاد کننده . رجوع به غرنبیدن شود.
-
غرنبنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] qorombande کسی یا چیزی که صدای مهیب درآورد.
-
جستوجو در متن
-
غرنبان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت، قید) [قدیمی] qorombān در حال غرنبیدن؛ غرنبنده.
-
غرنبان
لغتنامه دهخدا
غرنبان . [ غ ُ رُم ْ ] (نف ، ق ) غرنبنده . || در حال غرنبیدن . رجوع به غرنبیدن شود.
-
غرنبندگی
لغتنامه دهخدا
غرنبندگی . [ غ ُ رُم ْ ب َ دَ / دِ ] (حامص ) غرنبنده بودن . بانگ و فریاد برآوردن . رجوع به غرنبیدن شود.
-
غرنبیدن
لغتنامه دهخدا
غرنبیدن . [ غ ُرُم ْ دَ ] (مص ) آواز در گلو پیچیدن و شور کردن و فریاد و غوغا نمودن و خروش و بانگ برآوردن . (برهان قاطع). || غریدن . آوازی هول دادن . آواز مهیب برآوردن رعد و جز آن . (از فرهنگ شعوری ) : غرنبیدن نای در کوه و دشت ز آوای تندر همی درگذشت ....