کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غرقه به خون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غرقه به خون
لغتنامه دهخدا
غرقه به خون . [ غ َ ق َ / ق ِ ب ِ ] (ص مرکب )فرورفته به خون . درخون فرورفته . خون آلود : از اسب اندرافتاد آنگه نگون به خواری و زاری و غرقه به خون . فردوسی .دادگرا فلک ترا جرعه کش پیاله باددشمن دل سیاه تو غرقه به خون چون لاله باد.حافظ.
-
غرقه به خون
لهجه و گویش تهرانی
آغشته به خون
-
واژههای مشابه
-
غرقة
لغتنامه دهخدا
غرقة. [ غ َ رِ ق َ ] (ع ص ) زمین نیک سیراب . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
غرقة
لغتنامه دهخدا
غرقة. [ غ ُ ق َ ] (ع اِ) یک شربت از شیر و مانند آن . ج ، غُرَق . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
drowned atoll
غرقهخوست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقیانوسشناسی] خوستی که در زیر سطح آب قرار دارد
-
drowned coast
غرقهکناره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقیانوسشناسی] بخشی از حاشیۀ ناهموار دریا که براثر بالا آمدن آب بهصورت مجموعهای از جزایر کوچک درآمده باشد
-
غرقه تن
لغتنامه دهخدا
غرقه تن . [ غ َ ق َ / ق ِ ت َ ] (ص مرکب ) آنکه تنش غریق باشد. غریق : نی نی چو من جهانی سیراب فیض اوست سیراب چه که غرقه تن از فرغر سخاش .خاقانی .
-
غرقه گاه
لغتنامه دهخدا
غرقه گاه . [ غ َ ق َ / ق ِ ] (اِ مرکب ) جای عمیق از آب که امکان خلاصی در آن متصور نباشد. (آنندراج ). غرقگاه . آنجا که غرق شوند : بس کس که اوفتاد در این غرقه گاه غم چشم خلاص داشت ، سفینه اش وفا نکرد.خاقانی .
-
غرقه گاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] ‹غرقهگه، غرقگاه› [قدیمی] qarqegāh جای غرق شدن.
-
غرق،غرقه
لهجه و گویش تهرانی
مملو،آغشته
-
immersion freezer
یخزن غرقهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] یخزنی که در آن مادۀ غذایی با غوطهور شدن در یک مایع سرد منجمد میشود
-
dip coat
پوشۀ غرقهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[خوردگی، قطعات و اجزای خودرو، مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] پوششی همهگیر و کامل که با فروبردن قطعه در ظرف حاوی مادۀ پوششی مایع بر آن تشکیل میشود
-
جستوجو در متن
-
خون آلود
لغتنامه دهخدا
خون آلود. (ن مف مرکب ) ملطخ به دم . (یادداشت مؤلف ). آغشته بخون . لکه دار از خون . (ناظم الاطباء). مضرج . (منتهی الارب ) : مرا ز رفتن تو وز نهیب فرقت تودو چشم چشمه ٔ خون گشت و جامه خون آلود. فرخی .دید هرکز خواب غفلت دیرخیزی کرد زودتیغ خون آلود بر با...