کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غرق،غرقه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غرق،غرقه
لهجه و گویش تهرانی
مملو،آغشته
-
واژههای مشابه
-
غرقه
واژگان مترادف و متضاد
۱. مستغرق ۲. غرق، غریق، فرورفته، مغروق
-
غرقه
لغتنامه دهخدا
غرقه . [ غ َ ق َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کنار رودخانه ٔ شهرستان گلپایگان که در 19هزارگزی شمال گلپایگان و یکهزارگزی شمال شوسه ٔ گلپایگان به خمین قرار دارد. محلی جلگه و معتدل و سکنه ٔ آن 275 تن است و شیعه اند و به لهجه ٔ لری فارسی سخن میگویند. آب آن...
-
غرقه
لغتنامه دهخدا
غرقه . [ غ َ ق َ / ق ِ ] (ص ) غریق . ترکیبی است از غرق + هَ (نسبت ). (از غیاث اللغات ). در آب شده . (آنندراج ). در آب فرورفته . در آب مرده . آنکه آب از سر وی بگذرد.غارق . مغروق . غرق شده . رجوع به غرق شود : چون نمد همچو دیبه شد چه علاج چاره چه غرقه ر...
-
غرقة
لغتنامه دهخدا
غرقة. [ غ َ رِ ق َ ] (ع ص ) زمین نیک سیراب . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
غرقة
لغتنامه دهخدا
غرقة. [ غ َ ق َ ] (اِخ ) قریه ای است در یمامة و نخلستانی است متعلق به بنی عدی بن حنیفة. (از معجم البلدان ).
-
غرقة
لغتنامه دهخدا
غرقة. [ غ ُ ق َ ] (ع اِ) یک شربت از شیر و مانند آن . ج ، غُرَق . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
غرقه
فرهنگ فارسی معین
(غَ قِ) (ص .) در آب فرو رفته ، غرق شده .
-
غرقه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] qarqe غرقشده و فرورفته در آب؛ غریق: ◻︎ غرقهای دید جان او شده گم / سر چون خم نهاده بر سر خم (نظامی۴: ۶۵۲).〈 غرقه شدن: (مصدر لازم) [قدیمی] فرورفتن در آب و غرق شدن.〈 غرقه کردن: (مصدر متعدی) [قدیمی] فروبردن در آ...
-
غرقه
واژهنامه آزاد
غرق شدن
-
غرق
واژگان مترادف و متضاد
۱. خفه، غرقه، غریق، غوطه، فرورفته، مستغرق ۲. گرفتار ۳. شیفته، مجذوب
-
غرق
لغتنامه دهخدا
غرق . [ غ َ ] (اِخ ) (ابو...) ناحیه ای است در عراق ، واقع در قضاء هندیه از ایالت حلة. (از اعلام المنجد).
-
غرق
لغتنامه دهخدا
غرق . [ غ َ ] (اِخ ) دهی است به مرو، و آن تصحیف غزق به زای معجمه ٔ محرکه نیست . از آن ده است جرموزبن عبداﷲ محدث غرقی . (از منتهی الارب ). شهرکی است به ماوراءالنهر از حدود اسروشنه ، با کشت و برز و مردم بسیار. (حدود العالم ). یاقوت در معجم البلدان گوید...
-
غرق
لغتنامه دهخدا
غرق . [ غ َ ] (اِخ ) ناحیه ای است . در نزهة القلوب آمده : از قره باغ تا دیه «هر» سه فرسنگ ، از او تا غرق پنج فرسنگ . (نزهة القلوب ج 3 ص 181).