کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غرض رانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
غرض ورزی
فرهنگ فارسی معین
( ~ . وَ) [ ع - فا. ] (حامص .) به کارگیری نیت های کینه جویانه ، دوری از انصاف و بی طرفی .
-
صاحب غرض
لغتنامه دهخدا
صاحب غرض . [ ح ِ غ َ رَ ] (ص مرکب ) مغرض . آنکه نیت بد دارد : و سخن صاحب غرضان نشنود تا به غور گناه نرسد. (سعدی ).ز صاحب غرض تا سخن نشنوی که گر کار بندی پشیمان شوی .سعدی .
-
بی غرض
لغتنامه دهخدا
بی غرض . [ غ َ رَ ] (ص مرکب ) (از: بی + غرض ) عاری از غرض . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بی قصد خاص . رجوع به غرض شود : سلطان سخن او بی غرض شناخت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 435).بعد از دعانصیحت درویش بی غرض نیکت بود چو نیک تأمل کنی در آن . سعدی .سخن بی ...
-
غرض آلود
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [عربی. فارسی] ‹غرضآلوده› qaraz[']ālud آلوده به غرض؛ دشمنانه.
-
غرض آمیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [عربی. فارسی] [قدیمی] qaraz[']āmiz آمیخته به غرض؛ غرضآلود: ◻︎ هر نفسی کآن غرضآمیز شد / دوستیای دشمنیانگیز شد (نظامی۱: ۸۶).
-
غرض ورزی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] qarazvarzi به کار بردن غرض؛ غرضرانی؛ دشمنی.
-
بی غرض
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] biqaraz آنکه قصد و طمع و خواهشی ندارد.
-
صاحب غرض
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] sāhebqaraz دارای غرض؛ مغرض؛ کسی که قصد و غرضی دارد: ◻︎ ز صاحبغرض تا سخن نشنوی / که گر کاربندی پشیمان شوی (سعدی۱: ۵۰).
-
غرض ورزی
دیکشنری فارسی به عربی
اجحاف
-
بی غرض
دیکشنری فارسی به عربی
محايد
-
نقض غرض
واژهنامه آزاد
خلاف نیت . خلاف هدف و منظور
-
غرض و مرض داشتن
لغتنامه دهخدا
غرض و مرض داشتن . [ غ َ رَ ض ُ م َ رَ ت َ ] (مص مرکب ) باغرض بودن . نظر شخصی داشتن . غرض داشتن .اشکال تراشی در کارها کردن . دشمنی و دوروئی داشتن .
-
غرض و مرض
لغتنامه دهخدا
غرض و مرض . [ غ َ رَ ض ُ م َ رَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) در تداول عامه ، نظر شخصی . اشکال تراشی در کار کسی . دشمنی و دوروئی .
-
غَرَض و مَرَض
فرهنگ گنجواژه
خصومت و کینه، سوء نظر. غرض و مرض با کسی داشتن.
-
غیض و غَرَض
فرهنگ گنجواژه
خشم و تندی .